متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


8metri16
8metri16
۱۳۹۴/۰۹/۲۴

بابسته شدن ظاهری یک در خوشبختی در زندگی ما در های بسیار دیگری به سوی خوشبختی باز خواهند شد، این قاعده ی زندگی است. اما متاسفانه اغلب ما، آن چنان به در بسته شده خیره می شویم که دیگر از در های باز و زیبای خوشبختی که به روی ما باز شده اند، غافل می شویم.

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،مهـــــــــــربــــون بـــــــــاش،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

saeed1356
saeed1356
۱۳۹۴/۰۹/۱۸

saeed bahre omani
Lien _ enstngram
Tanke you

DANGERSSSSSS
DANGERSSSSSS
۱۳۹۴/۰۹/۱۶



















baran79
baran79
۱۳۹۴/۰۹/۱۴

خودم پادشاه دوستام تاج سرم
پس بد خواهامون یادشون نره دست به تاج سرم بزنن
به شاهرگشون چاقو میزنم

فدای همه ی دوستای حقیقی و مجازی

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۰۴

به سلامتی دخترای قدیم که کدبانو بودن
و از پس کارای خونه برمیومدن، صداشونم در نمیومد!
نه دخترای الان که اگه در نوشابه رو باز کنه و دستش زخم بشه!
تو فیسبوکش مینویسه : امروز مرگو با چشام دیدم

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۰۴

سلامتی عشقم که
تمام زندگیشو بخاطر من میده
اولویت زندگیش منم
همیشه پیشم هست
و تنهام نمیذاره و من نفسشم
تابلو دارم خالی میبندم نه................

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۰۴

تو تاکسی نشسته بودم راننده خوشحال میگفت
نه مدیر نه رئیس دارم،
برا خودم آزادم هیشکی بهم دستور نمیده
گفتم : فرعی اول بپیچ سمت راس

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۰۴

پسره ﺍﮔﻪ یه ﮐﭙﯽ ﺍﺯ ﻗﯿﺎﻓﺸﻮ ﺑﺒﺮﻩ ﺑﺎﻧﮏ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ

ﺑﻬﺶ ﻭﺍﻡ ﺧﺸﮑﺴﺎﻟﯽ ﺗﻌﻠﻖ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ

ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺗﻮ ﭘﺮﻭﻓﺎﯾﻠﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ :

ﭼﺸﺎﺗﻮ ﺑﺒﻨﺪ ﻣﻨﻮ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻦ ، ﻣــــــــــﺎﻫﺘﻮ ﺩﯾﺪﯼ؟

يعني كاكتوس اعتماد به نفس اينو داشت

سالي سه بار هلو ميداد

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۰۴

شیطان به حضرت یحیی گفت : می خواهم تو را نصیحت کنم !

حضرت یحیی فرمود : من میلی به نصیحت تو ندارم

ولی می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه اند

شیطان گفت :‌ مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند

1 : عده ای مانند شما معصومند ، ار آنها مایوسیم و می دانیم که نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند

2 : دسته ای هم بر عکس در پیش ما شبیه توپی هستند که به هر طرف می خواهیم می گردانیم

3 : دسته ای هم هستند که از دست انها رنج می بریم زیرا فریب می خورند ولی سپس از کرده خود پشیمان می شوند و استغفار می کنند و تمام زحمات ما را به هدر می دهند دفعه دیگر که نزدیکه که موفق شویم اما آنها دوباره به یاد خدا می افتند و از چنگال ما فرار می کنند ما از چنین افرادی پیوسته رنج می بریم

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۰۴

ک مرکز خرید وجود داشت که زنان می توانستند به آنجا بروند و مردی را انتخاب کنند که شوهر آنان باشد

این مرکز ، پنج طبقه داشت و هر چه که به طبقات بالاتر می رفتند خصوصیات مثبت مردان بیشتر میشد

اما اگر در طبقه ای دری را باز می کردند باید حتما آن مرد را انتخاب می کردند

و اگر به طبقه ی بالاتر می رفتند دیگر اجازه ی برگشت نداشتند

و هرکس فقط یک بار می توانست از این مرکز استفاده کند

روزی دو دختر که با هم دوست بودند به این مرکز خرید رفتند تا شوهر مورد نظر خود را پیدا کنند

در اولین طبقه، بر روی دری نوشته بود : این مردان ، شغل و بچه های دوست داشتنی دارند

دختری که تابلو را خوانده بود گفت:

خوب ، بهتر از کار داشتن یا بچه نداشتن است ولی دوست دارم ببینیم بالاتری ها چگونه اند؟

پس به طبقه ی بالایی رفتند

در طبقه ی دوم نوشته بود:

این مردان ، شغلی با حقوق زیاد ، بچه های دوست داشتنی و چهره ی زیبا دارند

دختر گفت : هوووومممم طبقه بالاتر چه جوریه ؟

طبقه ی سوم :

این مردان شغلی با حقوق زیاد ، بچه های دوست داشتنی و چهره ی زیبا دارند

و در کارهای خانه نیز به شما کمک می کنند

دختر : وای چقدر وسوسه انگیر ولی بریم بالاتر

و دوباره رفتند

طبقه ی چهارم :

این مردان شغلی با حقوق زیاد و بچه های دوست داشتنی دارند دارای چهره ای زیبا هستند

همچنین در کارهای خانه نیز به شما کمک می کنند و اهداف عالی در زندگی دارند

آن دو واقعا به وجد آمده بودند

دختر : وای چقدر خوب پس چه چیزی ممکنه در طبقه ی آخر باشه؟

پس به طبقه ی پنجم رفتند

آنجا نوشته بود :

این طبقه فقط برای این است که ثابت کند زنان راضی شدنی نیستند!

از این که به مرکز ما آمدید متشکریم و روز خوبی را برای شما آرزومندیم!