متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - baran79

baran79
دیر و زودش مهم نیست مهم اینه که , خواسته هات بشه داشته هات ...
4206
  • جنسیت : زن
  • سن : 25
  • کشور : ایران
  • استان : چهارمحال و بختیاری
  • شهر : شهرکرد
  • فرم بدن : هیکل ورزشی
  • اندازه قد : 1.60
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : مشکی
  • تیپ لباس : ساده
  • سيگار : نمیکشم
  • وضعیت زندگی : با خانواده
  • اجتماع : تعامل با همه ی افراد
  • زبان : فارسی
  • برنامه مورد علاقه : برنامه هاي ورزشي
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : علوم تجربی
  • درآمد : متوسط
  • شغل : دانشجو
  • وضعیت کار : دانشجو
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : چپ و اصلاح طلب
  • خدمت : فراری
  • شوخ طبعی : شوخ طبع
  • درباره من : واسه شناخت آدما باید خودت تلاش کنی عمری عذاب کشیدم و هر درد و رنجی رو تحمل کردم تا وتونستم خودم رو بشناسم باید برای کسب کردن یه چیزی باید تلاش کنی ن اینکه مفت به دست بیاری اونوقته که ارزش داره هم واسه خودت هم واسه طرف
  • علایق من : اون بالاسری
    خانوادم
    موزیک با صدای بلند که متوجه ی اطرافت نشی فقط هم تنهایی گوش کردن یا با هدست
    عاشق قدم زدن شبونه زیر بارونم ولی خوب نمیشه
  • ماشین من : ندارم
  • آدرس وبلاگ : پاک شد
  • غذای مورد علاقه : پیتزا-قورمه سبزی -زرشت پلو با مرغ
  • ورزش مورد علاقه : فوتبال و بسکتبال
  • تیم مورد علاقه : فقط اس اس
  • خواننده مورد علاقه : مهم متن اهنگه
  • فیلم مورد علاقه : نمیدونم
  • بازیگر مورد علاقه : ندارم
  • کتاب مورد علاقه : هیچکدوم
  • حالت من : مهربون
  • فریاد من : دیر و زودش مهم نیست مهم اینه که , خواسته هات بشه داشته هات ...
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : فروردین
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 88694_headmhmmpnc845a5bmfvfsydg1jnzs8zxde9np.jpg
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

5 سال پيش

دلم یک کوچه میخواهد بی بن بست ! و یک خدا ؟!

تا کمی با هم قدم بزنیم

فقط همین …

5 سال پيش

شب با تمام پیچیدگی اش
چه ساده ، آرامش می بخشد ؛
کاش ما هم
مثل شب باشیم ...
پیچیده ولی
آرام بخش دلها....!!

شب بخیر

5 سال پيش

خیلی از ماها...
تو دل خیلی از آدم ها...
همزمان با خاموش شدن "نـت"
خاموش میشیم

5 سال پيش

تو را پنهان می‌خواستم

نگاهَ‌ت را در رگ‌ رگِ جانم پنهان کردم؛

اما از چشمانم به بیرون راه کشید

نام‌َت را پنهان‌تر

آن‌که با دل نگفتم

اما بادها از خاک‌ها و خاک‌ریزها گذشتند

و بذر نام تو را بر گستره‌ی تمامِ زمین پاشیدند

تو را پنهان می‌خواستم

اما حالا سبز شده‌ای همه‌جا

چشمانم را می‌بندم

کودکانِ هرجا که بگویی

نام آشنای تو را

خنده خنده بر طبل‌ها می‌کوبند

تو را پنهان می‌خواستم

اما این‌گونه که...

حالا چه‌گونه پنهان‌َت کنم؟!

5 سال پيش

زندگی کوتاه نيست
مشکل اينجاست که
ما زندگی را دير شروع ميکنيم

5 سال پيش

آرزو می کنم
کتاب های خوب بخوانی
آهنگ های خوب گوش کنی
عطرهای خوب ببویی
با آدم های خوب حرف بزنی
و فراموش نکنی
که هیچوقت دیر نیست
بودن چیزی که دوست داری باشی