متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


مرد برای اعتراف نزد کشیش رفت . 

« پدر مقدس ، مرا ببخش . در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم » 

« مسلماً تو گناه نکرده‌ای فرزندم » 

« اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری خانه‌ام هفته ای بیست شیلینگ بپردازد » 

« خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده . اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی ، بنابر این بخشیده می شوی » 

« اوه پدر این خیلی عالیه . خیالم راحت شد . حالا می تونم یه سئوال دیگه هم بپرسم ؟ »

« چی می خوای بپرسی فرزندم ؟ » 

« به نظر شما باید بهش بگم که جنگ تموم شده ؟!!!!

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


hamed1373
ارسال پاسخ

ای بیشرف.....

اگه من به جاش بودم همه بیست شیلینگ های اضافی رو میرفتم چوب میخریدم.... چوب دوسر

مرسی +5

мя_κıпɢ
ارسال پاسخ