دیوار کاربران


hafezeh
hafezeh
۱۳۹۲/۰۸/۰۱

به ســـلامتی بعضی از خاطرات خوشی که هــــنوزم وقتی یادشون میوفتی
با یه لبخند کــــوچولو کنج لبت تا چند لحظه حال و هـــــواتو بدجوری عوضـــــــ میکنه

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۸/۰۱

کلاس

نه گذاشتنیه

نه داشتنی

نه رفتنی

کلاس فقط پیچوندنیه

به افتخار همه دانشجوهاااا...

**************
بلاگ جدیدم : انتخاب رنگ مناسب لباس بر اساس سال تولد* بسیار جالب…

http://www.hamkhone.ir/member/592/blog/view/60292/

دوست عزیزم ممنون میشم این بلاگ جالبو بخونی و نظر و رای بدی

mss110
mss110
۱۳۹۲/۰۸/۰۱

mss110 :
صدای ناز می آید

صدای کودک پرواز می آید

صدای ردِ پای کوچه های عشق پیدا شد

معلم در کلاس درس حاضر شد

یکی از بچه ها از قلب خود فریاد زد:برپا!

همه برپا , ! چه برپایی شده برپا!

معلم نشأتی دارد

معلم علم را در قلب می کارد

معلم گفته ها دارد

یکی از بچه های آن کلاس درس گفتا: بچه ها برجا!

معلم گفت:فرزندم بفرما, جانِ من بنشین که درسی فارسی داریم

کتابِ فارسی بردار

آب و آب را دیگر نمی خوانیم

بزن یک صفحه از این زندگانی را

ورق ها یک به یک رو شد

معلم گفت: فرزندم ببین بابا, بخوان بابا, بدان بابا

عزیزم این یکی بابا, پسرجان آن یکی بابا, همه سطرها پر از بابا

ندارد فرق این بابا و آن بابا

بگو آب و بابا

بگو نان و بابا

اگر بخشش کنی , با می شود با با

اگر نصفش کنی , با می شود با با

تمام بچه ها ساکت

نفس ها حبس در سینه

و قلبی همچو آیینه

یکی از بچه های کوچه ی بن بست

که میزش جای آخر هست و همچون نَی فقط نا داشت

به قلبش یک معمّا داشت

سوال از درس بابا داشت

نگاهش سوخته از درد

لبانش زرد

ندارد گوییا هم درد

فقط نا داشت

به انگشت اشاره او

سوال از درس بابا داشت

سوال از درس بابای زمان دارد

تو گویی دردهایی بر زبان دارد

صدای کودک اندیشه می آید

صدای بیستون , فرهاد یا شیرین

صدای تیشه می آید

صدای شیرها از بیشه می آید

معلم گفت: فرزندم سوالت چیست

بگفتا آن پسر آقا اجازه این یکی بابا و آن بابا یکی هستند!

معلم گفت: آری جانم بابا همان باباست!

پسر آهی کشید و اشک او در چشم پیدا شد

معلم گفت : بیا اینجا فرزندم چرا اشکت روان گشته.

پسر با بغض گفت: دیگر این درس را نمی خوانم !

معلم گفت چرا جانم مگر این درس سنگین است.

پسر با گریه گفت این درس رنگین است.

دوتا بابا یکی بابا

تو می گویی که این بابا و آن بابا یکی هستند

چرا بابا ی من نالان و غمگین است

ولی بابای آرش شاد و خوشحال است

تو می گویی که این بابا و آن بابا یکی هستند

چرا بابای آرش میوه از بازار می گیرد

چرا بابای آرش فرزند خود را سخت در آغوش می گیرد

ولی بابای من هر دم زغال از کار می گیرد

چرا بابا مرا یک دم به آغوشش نمی گیرد

چرا بابای آرش صورتش قرمز ولی بابای من تار است

چرا بابای آرش بچه هایش را همیشه دوست می دارد

ولی بابای من شلاق را به زور و ظلم , بر پیکرم مادر می کارد

تو می گویی که این بابا و آن بابا یکی هستند

چرا بابا مرا یک دم نمی بوسد

چرا بابای من هر روز می پوسد

چرا در خانه ی آرش گل و زیتون فراوان است

ولی در خانه ی ما اشک و خون دل به جریان است

تو می گویی که این بابا و آن بابا یکی هستند

چرا بابای من با زندگی قهر است

معلم صورتش زرد و لبانش خشک گردیدند

به روی گونه اش اشکی ز دل برخاست

چو گوهر روی دفتر ریخت

معلم روی دفتر عشق را می ریخت

و یک بابا زِ اشک آن معلم پاک شد از دفتر مشق اش

بگفتا دانش آموزان بس است دیگر یکی بابا در این درس است

و آن بابای دیگر نیز پاک کُن را بگیرید ای عزیزانم

یکی را پاک کردند و معلم گفت جای آن یکی بابا خدا را در ورق بنویس

و خواند آن روز خُدا باباست

تمام بچه ها گفتند خُدا باباست.

+++++5+++++

ممنونم ازت ابجی جان خیلی خیلی زیبا بود

Maryam1360
Maryam1360
۱۳۹۲/۰۸/۰۱

گذرتک تک ثانیه ها به داشتن دوستان باوفا می ارزد +5

Toska
Toska
۱۳۹۲/۰۸/۰۱

صدای ناز می آید

صدای کودک پرواز می آید

صدای ردِ پای کوچه های عشق پیدا شد

معلم در کلاس درس حاضر شد

یکی از بچه ها از قلب خود فریاد زد:برپا!

همه برپا , ! چه برپایی شده برپا!

معلم نشأتی دارد

معلم علم را در قلب می کارد

معلم گفته ها دارد

یکی از بچه های آن کلاس درس گفتا: بچه ها برجا!

معلم گفت:فرزندم بفرما, جانِ من بنشین که درسی فارسی داریم

کتابِ فارسی بردار

آب و آب را دیگر نمی خوانیم

بزن یک صفحه از این زندگانی را

ورق ها یک به یک رو شد

معلم گفت: فرزندم ببین بابا, بخوان بابا, بدان بابا

عزیزم این یکی بابا, پسرجان آن یکی بابا, همه سطرها پر از بابا

ندارد فرق این بابا و آن بابا

بگو آب و بابا

بگو نان و بابا

اگر بخشش کنی , با می شود با با

اگر نصفش کنی , با می شود با با

تمام بچه ها ساکت

نفس ها حبس در سینه

و قلبی همچو آیینه

یکی از بچه های کوچه ی بن بست

که میزش جای آخر هست و همچون نَی فقط نا داشت

به قلبش یک معمّا داشت

سوال از درس بابا داشت

نگاهش سوخته از درد

لبانش زرد

ندارد گوییا هم درد

فقط نا داشت

به انگشت اشاره او

سوال از درس بابا داشت

سوال از درس بابای زمان دارد

تو گویی دردهایی بر زبان دارد

صدای کودک اندیشه می آید

صدای بیستون , فرهاد یا شیرین

صدای تیشه می آید

صدای شیرها از بیشه می آید

معلم گفت: فرزندم سوالت چیست

بگفتا آن پسر آقا اجازه این یکی بابا و آن بابا یکی هستند!

معلم گفت: آری جانم بابا همان باباست!

پسر آهی کشید و اشک او در چشم پیدا شد

معلم گفت : بیا اینجا فرزندم چرا اشکت روان گشته.

پسر با بغض گفت: دیگر این درس را نمی خوانم !

معلم گفت چرا جانم مگر این درس سنگین است.

پسر با گریه گفت این درس رنگین است.

دوتا بابا یکی بابا

تو می گویی که این بابا و آن بابا یکی هستند

چرا بابا ی من نالان و غمگین است

ولی بابای آرش شاد و خوشحال است

تو می گویی که این بابا و آن بابا یکی هستند

چرا بابای آرش میوه از بازار می گیرد

چرا بابای آرش فرزند خود را سخت در آغوش می گیرد

ولی بابای من هر دم زغال از کار می گیرد

چرا بابا مرا یک دم به آغوشش نمی گیرد

چرا بابای آرش صورتش قرمز ولی بابای من تار است

چرا بابای آرش بچه هایش را همیشه دوست می دارد

ولی بابای من شلاق را به زور و ظلم , بر پیکرم مادر می کارد

تو می گویی که این بابا و آن بابا یکی هستند

چرا بابا مرا یک دم نمی بوسد

چرا بابای من هر روز می پوسد

چرا در خانه ی آرش گل و زیتون فراوان است

ولی در خانه ی ما اشک و خون دل به جریان است

تو می گویی که این بابا و آن بابا یکی هستند

چرا بابای من با زندگی قهر است

معلم صورتش زرد و لبانش خشک گردیدند

به روی گونه اش اشکی ز دل برخاست

چو گوهر روی دفتر ریخت

معلم روی دفتر عشق را می ریخت

و یک بابا زِ اشک آن معلم پاک شد از دفتر مشق اش

بگفتا دانش آموزان بس است دیگر یکی بابا در این درس است

و آن بابای دیگر نیز پاک کُن را بگیرید ای عزیزانم

یکی را پاک کردند و معلم گفت جای آن یکی بابا خدا را در ورق بنویس

و خواند آن روز خُدا باباست

تمام بچه ها گفتند خُدا باباست.

+++++5+++++

kelara
kelara
۱۳۹۲/۰۷/۳۰

mss110 :
.
بعضیا خودشون کل منظومه شمسی رو رصد کردن ،
اونوقت دنبال دختر آفتاب مهتاب ندیده میگردن
.

اینو خوب اومدی

hafezeh
hafezeh
۱۳۹۲/۰۷/۳۰

تعهد داشتن قشنگه حتی تعلق داشتن.

اینکه بدونی مال کسی هستی، سهم کسی هستی و اونم مال توئه، حق توئه....

مهم نیس این تعهد امضاء بشه تو یه کاغذ پاره....

اصلش جای دیگه سند خورده وسط دلامون...

mss110
mss110
۱۳۹۲/۰۷/۳۰

مشخصات یک پسر خوب: 1- پسره خوب تنهایی میره سینما وپارک - 2. یه پسره خوب بعد از تک زنگ سراغه تلفن نمیره - 3. یه پسره خوب وقته برگشتن به خونه ماشینش بوی اُدکلنه زنونه نمیده- 4. یه پسره خوب تو کلاسّه دانشگاه تا شعاع 3 متری هیچ خانومی نمیشینه - 5. یه پسره خوب پس از اتمام صحبت گوشی تلفنو بوس نمیکنه - 6. یه پسره خوب وقتی میاد خونه قرمزیه رُژه لب رو صورتش دیده نمیشه - 7. یه پسره خوب بعد از شنیدن اسم جنّیفر لپز استغفرالله میگه

sarina69
sarina69
۱۳۹۲/۰۷/۲۹

نفسم به شمارش افتاده بود که انگار یه چیز سنگینو روی قلبم گذاشته بودند، با هزار مکافات و ترس رفتم درو ببندم که پنجره ناگهان باز شد ،داشتم خودمو خیس میکردم(با عرض پوزش) نفسم بند اومده بود که ناگهان....

دوستانی که دوست دارن ادامه ی داستان جن رو بخونن به بلاگم سر بزنن
فقط نظر یادتون نره

melisa11
melisa11
۱۳۹۲/۰۷/۲۹

انسان نمی تواند در حوزه ای از زندگی خود با درستی و صداقت عمل کند

در حالی که در سایر حوزه های زندگیش آلوده نادرستی هاست .

زندگی ، واحدی تجزیه ناپذیر است .

"ماهاتما گاندی"

+.+.+.+.+