توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
تا به كي بايد رفت
- تا به كي بايد رفت از دياري به ديار ديگر نتوانم ‚ نتوانم جستن هر زمان عشقي و ياري ديگر كاش ما آن دو پرستو بوديم كه همه عمر سفر مي كرديم از بهاري به بهاري ديگر
در سرزمين قد کوتاهان
- در سرزمين قد کوتاهان معيارهاي سنجش هميشه بر مدار صفر سفر کرده اند چرا توقف کنم؟ من از عناصر چهارگانه اطاعت مي کنم و کار تدوين نظامنامه ي قلبم كار حكومت محلي كوران نيست
کاش چون پاییز بودم
- کاش چون پاییز بودم ، کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد آفتاب دیدگانم سرد میشد
بخدا در دل و جانم نیست
- بخدا در دل و جانم نیست هیچ جز حسرت دیدارش سوختم از غم و کی باشد غم من مایه آزارش
فردا اگر ز راه نمي آمد
- فردا اگر ز راه نمي آمد من تا ابد كنار تو ميماندم من تا ابد ترانه عشقم را در آفتاب عشق تو ميخواندم
آري آغاز دوست داشتن است
- آري آغاز دوست داشتن است گرچه پايان راه نا پيداست من به پايان دگر نينديشم كه همين دوست داشتن زيباست
تو همان به که نیندیشی
- تو همان به که نیندیشی به من و درد روانسوزم که من از درد نیاسایم که من از شعله نیفروزم
بخدا غنچه شادی بودم
- بخدا غنچه شادی بودم دست عشق آمد و از شاخم چید شعله آه شدم صد افسوس که لبم باز برآن لب نرسید