این قصه هم رسیده به پایان خداحافظ
جان شما و خاطره هامان خداحافظ
من میروم بدون تو اما دعایم کن
در اولین تراوش باران خداحافظ
- جنسیت : مرد
- سن : 46
- کشور : ایران
- استان : تهران
- شهر : تهران
- فرم بدن : متوسط
- اندازه قد : 1.70
- رنگ مو : مشکی
- رنگ چشم : قهوه ای
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : هرروز میکشم
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : میخواهم
- وضعیت سواد : کارشناسی ارشد
- نوع رشته : فنی و حرفه ای
- درآمد : متوسط
- شغل : دانشجو
- وضعیت کار : دانشجو
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : هیچکدام
- خدمت : معاف
- شوخ طبعی : شوخ طبع
- درباره من : انتخاب كنيد
- علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : انتخاب كنيد
- آدرس وبلاگ : http://rezaazad35.blogfa.com
- غذای مورد علاقه : باقالی پلو
- ورزش مورد علاقه : فوتبال
- تیم مورد علاقه : FC Hansa Rostock
- خواننده مورد علاقه : معین-مهستی-داریوش-ستار
- فیلم مورد علاقه : نجات سرباز رایان
- بازیگر مورد علاقه : خسرو شکیبایی
- کتاب مورد علاقه : پشت میله های سرخ
- حالت من : کنجکاو
- فریاد من : زندگي تكرار فرداهاي ماست مي رسد روزي كه فردا نيستيم آ نچه مي ماند فقط نقش نكوست نقش ها مي ماند و ما نيستيم .
- اپراتور : انتخاب نشده
- نماد ماه تولد : تیر
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : 83770_head6fym4camdqv1ru6xnymonbhf87cray365r.jpg
- آهنگ پروفایل : :http://up.hamkhone.ir/6/cf579937b8ce918f6ff196039a010503.mp3
8 سال پيش
rezaazadd
8 سال پيش
rezaazadd
رفتم ، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم ، که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم زکشمکش و جنگ زندگی
8 سال پيش
rezaazadd
هر چه دادم به او حلالش باد
غير از آن دل كه مفت بخشيدم
دل من كودكي سبكسر بود
خود ندانم چگونه رامش كرد
او كه ميگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش كرد
8 سال پيش
rezaazadd
همه هستی من آیه تاریكیست
كه ترا در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
8 سال پيش
rezaazadd
کسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد کرد
کسي مرا به ميهماني گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردني ست
8 سال پيش
rezaazadd
اگر به خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ
بياور
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم