متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    شعر

  • تعداد نظرات : 0
  • ارسال شده در : ۱۳۹۴/۰۳/۱۵
  • نمايش ها : 111

خسته بود از انسان های پر گناه 

از انسان های پر هوس 

خسته از نگاه ای بی احساس شما 

می دوید دور شود از آنها 

آخر به ساحل رسید 

پاهایش زخم شده بود 

حالا با طلوع ساحل رقس می کرد 

و با غروب آن بغض می کرد 

حالا ماسه ها بوسه بر زخم های پایش می زنند 

حلا او را دیوانه شهر می خوانند 

 

راستی رفیق تا حلا ماسه ها بوسه بر پایت زده اند

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !