متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    فرشته نگهبان

  • تعداد نظرات : 4
  • ارسال شده در : ۱۳۹۷/۱۲/۲۳
  • نمايش ها : 316

 

مردی داشت از خیابان رد میشد، صدایی گفت: ایست!


او ایستاد، همان لحظه آجری جلوی پاش افتاد.


نفس راحتی کشید و به راه افتاد. تا خواست از خیابون رد بشه باز همان صدا گفت: ایست!


همان لحظه ماشینی با سرعت از جلوش رد شد.


او پرسید: تو کیستی؟ ندا آمد: فرشته نگهبانت!


گفت: پس وقتی من داشتم ازدواج می کردم، تو کدوم گوری بودی؟؟!!!!


گفت خبر مرگم دو دقیقه رفتم دستشویی امدم دیدم گند زدی به زندگیت

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


toya
ارسال پاسخ
AZAD
ارسال پاسخ
salin
ارسال پاسخ

ههههههه

Negin_A
ارسال پاسخ