متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • خط رو پیشونی

  • خط رو پیشونیم چشمای بارونیم دستای لرزونم پاهای بی جونم روح سرگردونم گلای ایوونم   حتی تو سیگارم فندک تب دارم دوست دارن برگردی خنده غمگینم پلکای سنگینم الکل تو خونم خونه ی زندونم خونه ی متروکم گلای گلدونم بار روی دوشم شونه ی داغونم دوست دارن برگردی   دوست دارن برگردی…
  • گریبان

  • وقتی گریبان عدم با دست خلقت می دریدوقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفریدوقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشیدوقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید من عاشق چشمت شدم ، نه عقل بود و نه دلیچیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلییک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بودآندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کردآدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کردمن بودم…
  • از یادم برو

  • از یاد من برو بی تابم دیگر قدم نزن در خوابمبیا و با خودت ببر امشب یادت رابیا بگیر عذاب این عشق و عادت رااز یاد من برو خسته ام برو دلگیرمچیزی نمیشود بی تو من فقط میمیرمکسی به یاد من نیفتاد نمیرسی به دادم ای داد
  • بیچاره دلم

  • تا با غم عشق تو مرا کار افتاد ♬! بیچاره دلم در غم بسیار افتاد ♬! بسیار فتاده بود اندر غم عشق ♬! اما نه چنین زار که این بار افتاد ♬! سودای تورابهانه ای بس باشد ♬! مدهوش تو را ترانه ای بس باشد ♬! در کشتن ما چه میزنی تیر جفا؟ ♬! ما را سر تازیانه ای بس باشد…
  • گنجشک ترین آدم

  • گنجشک ترین آدم اون من شده بودماو دغدغه اش بود مرا باز بگیردحرصش که درآمد بدنم خون و جگر شدمن سیب شدم بلکه مرا گاز بگیردمی آمد و می دید مرا مثل دو تا دوستمرا به دلش یکسره نزدیک نمی کرددر جوخه ی اعدام منه بی همه چیزشمی آمد و پا می شد و شلیک نمی کرد…
  • گاهی باید

  • گاهی باید یک چیزهایی را ندید  یک چیزهایی را نشنید  و یک چیزهایی را نگفت  باید از کنارشان بگذری گاهی نشنیدن و ندیدن و نگفتن راحتتر از آن چیزی است که فکر میکنی
  • مسجد و میکده

  • ‫از ﺧﻮد ﺑﻪ ﻛﺠﺎ ﺷﻮی ﺗﻮ ﭘﻨﻬﺎن ‫از ﺧﻮد ﺑﻪ ﻛﺠﺎ ﺷﻮی ﮔﺮﻳﺰان ‫ﺑﻴﺪاری دل ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺨﻮاﺑﺎن ‫ﺳﺨﺖ آﻣﺪه اﺳﺖ ‫ﻣﺒﺨﺶ آﺳﺎن   ‫ﻫﺸﻴﺎر ﺷﺪﻳﻢ از اﻳﻦ ﻛﻪ ﻫﺴﺘﻴﻢ ‫رﻓﺘﻴﻢ و در ﻣﻴﻜﺪه ﺑﺴﺘﻴﻢ.. ‫ﺑﺎ ﺧﻮد ﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺸﺴﺘﻴﻢ ‫ﻣﺎ ﺑﺎده ﻧﺨﻮردهاﻳﻢ و ﻣﺴﺘﻴﻢ ‫ﻣﺴﺠﺪ ﺳﺮ راه از آن ﮔﺬﺷﺘﻴﻢ ‫ﺑﺮ روی درش ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻮﺷﺘﻴﻢ ‫در ﻣﻴﻜﺪه ﻫﻢ ﺧﺪای ﺑﻴﻨﻲ ‫ﺑﺎ ﻣﺮد ﺧﺪا اﮔﺮ ﻧﺸﻴﻨی..…
  • ای از تبار هرچه سیاه

  •   ای از تبار هرچه سیاهی، سرشت‌تان رنگ جهنم است تمام بهشت‌تان مردم! خدانکرده مگر کور گشته‌اید؟   ! یا از اصالت خودتان دور گشته‌اید؟! تا کی برای لقمه نان، بندگی کنید؟! تا کی به زیر منت‌شان زندگی کنید؟! ! آزاده باش هرچه که هستی عزیز من! حتی  اگر که بت بپرستی عزیز من! اینان که از قبیله شوم سیاهی‌اند بیرق به دست شام غریب تباهی‌اند مردم! به سِح…
  • در میکده گفتند خدا نیست ولی بود

  • در میکده گفتند خدا نیست ولی بوددر صومعه گفتند ریا نیست ولی بود گفتند که چرک کف دست است زر و سیمبر زخم دل ریش دوا نیست ولی بود گفتند که شیطان لعین را سر و سریبا قاری قرآن و دعا نیست ولی بود گفتند که با عشوه گر و رشوه گر و دزدهم کاسگی اهل قضا نیست ولی بود گفتند که منظور خدا از سفر و سیرهر گز سفر آنتالیا نیست ولی بود گفتند که این سیستم بانکی که نجیب استسودش همه پاک است و ربا نیست ولی بود گفتند که مرد…