متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • شب نامه

  • در انتهای کوچه ی شب مردی هراسان می دوید صدای نفس هایش صدای گریه هایش صدای فریاد بغض دارش گوش فلک را کر کرده بود گویی انتهایی نبود بر این ماتم زده و چه بی مهابا و بی رمق  عشق را فریاد می زد و در انتهای شب دوباره شمعی خاموش شد چه دیوانه وار پروانه ای سوخت   …