دیوار کاربران


00arminkarimi
00arminkarimi
۱۳۹۳/۱۱/۳۰

امروز داشتم با خودم فکر میکردم
من نه اهل دودم...
نه اهل مشروب
نه اهل پارتی و مهمونی ..
نه هال رفیق بازی...
.
.
.
.
خدایا هدفت از خلقت من دقیقا چی بوده؟؟!!
اگه قراره به پیامبری برسم ی موقع دیر نشه!

_SahaR_
_SahaR_
۱۳۹۳/۱۱/۳۰

گاهى نه آشنا درد را ميفهمد ...
نه حتى صميمى ترين دوست ...
گاهى بايد تنهايى"درد را فهميد ...
تنهايى"خلوت کرد ...تنهايى"آرام شد ...
و تنها خدا ميداند ...
چه ميگذرد در دلت ...

siamak
siamak
۱۳۹۳/۱۱/۳۰

ﺧﺒﺮ ﻓﻮﺭﯼ ﺍﺯ ﭼﯿﻦ
卂妝十夾太乗乗¥乗醂煅排埔泄覯狿母 墄嫺媯覛
毎廿 卄廾丸毋忒娉溈毋牀姆才 媯覛毎廿 卄廾丸
毋忒娉溈毋牀姆才 媯覛毎廿 卂妝十夾太乗䅈乗 ¥
ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﻣﻮﻥ ﺑﺮﺳﻪ ایشالا ﺷﺎﯾﻌﻪ ﺑﺎﺷﻪ

mahshidam
mahshidam
۱۳۹۳/۱۱/۳۰

زهردستی بدی ازهمون دست پس میگیری!!!!
مگه میشه قلبی رو بشکنی و قلبت نشکنه؟؟؟
مگه میشه چشمی رو گریون کنی و چشمات گریون نشه؟؟؟؟
مگه میشه ذهنی رو پریشون کنی و ذهنت پریشون نشه؟؟؟
مگه میشه احساسی رو بسوزونی و احساست نسوزه؟؟؟؟
مگه میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدا همیشه هست

behnam3388
behnam3388
۱۳۹۳/۱۱/۳۰

ﺷﻮﻫﺮﻩ ﺷﺐ ﺩﻳﺮ ﻣﻴﺎﺩ ﺧﻮﻧﻪ
ﺯﻧﺶ ﺩﺍﺩﻭ ﺑﻴﺪﺍﺩ ﻣﻴﻜﻨﻪ

ﻣﻴﮕﻪ ﺍﮔﻪ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﻣﻨﻮ ﻧﺒﻴﻨﻰ ﭼﻪ ﺣﺴﻰ ﺑﻬﺖ ﺩﺳﺖ ﻣﻴﺪﻩ ؟
ﺷﻮﻫﺮﻩ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻰ ﻣﻴﮕﻪ ﺧﻴﻠﻰ ﻋﺎﻟﻰ ﻣﻴﺸﻪ !

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﺷﻮﻫﺮﻩ ﺯﻧﺸﻮ ﻧﺪﯾﺪ

ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﺷﻮﻫﺮﻩ ﺯﻧﺸﻮ ﻧﺪﯾﺪ

ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ ﺑﺎﺯﻡ ﺷﻮﻫﺮﻩ ﺯﻧﺸﻮ ﻧﺪﯾد ...
.
.
.
ﺧﻼﺻﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﻭﺭﻡ ﭼﺸﻤ ﺷﻮﻫﺮﻩ ﺑﻬﺘﺮ ﺷﺪ ﻭ ﺗﻮﻧﺴﺖ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ﭼﺸﻢ ﺯﻧﺸﻮ ﺑﺒﯿﻨﻪ !!

_SahaR_
_SahaR_
۱۳۹۳/۱۱/۳۰

هر بار که کودکانه دست کسی را گرفتم..

گم شده ام!

ترس من از گم شدن نیست

ترسم از گرفتن دستی است که بی بهانه رهایم کند



+5

ARSHIYA1996
ARSHIYA1996
۱۳۹۳/۱۱/۳۰

انکس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من امده باشد رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش برگها همان اوازی بود که من گمان می کردم میگوید :دوستت دارم

ARSHIYA1996
ARSHIYA1996
۱۳۹۳/۱۱/۳۰

انکس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من امده باشد رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش برگها همان اوازی بود که من گمان می کردم میگوید :دوستت دارم

ARSHIYA1996
ARSHIYA1996
۱۳۹۳/۱۱/۳۰

انکس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من امده باشد رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش برگها همان اوازی بود که من گمان می کردم میگوید :دوستت دارم

ARSHIYA1996
ARSHIYA1996
۱۳۹۳/۱۱/۳۰

انکس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من امده باشد رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش برگها همان اوازی بود که من گمان می کردم میگوید :دوستت دارم