دیوار کاربران


parsik
parsik
۱۳۹۳/۰۹/۱۸

سلام...
بلاگ جدیدمه ممنون میشم نظر بدید...
http://www.hamkhone.ir/member/9250/blog/view/167196/

parsik
parsik
۱۳۹۳/۰۹/۱۷

دوری از کسی که می‌خوای داشته باشیش سخته ؛

اما سخت‌تر از اون

نزدیک بودن به کسیه که ندونی داریش یا نداریش . . .

“این یعنی بلاتکلیفی” !!!!

shabgardetanha
shabgardetanha
۱۳۹۳/۰۹/۱۷

هیچ وقت یکی را با همۀ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ

ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ

ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺪﺍﺭﯼ !

{A19}


8metri16
8metri16
۱۳۹۳/۰۹/۱۶

یک حقیقت اینه

که فرودگاهها بیشتر از سالن های عروسی بوسه دیده اند

و دیوار های بیمارستان ها

بیشتر از عبادتگاهها دعا شنیده اند.

حسین پناهی

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،مهــــــــــربــــــــــــــون بـــــــــــــــاش،،،،،،،،،،،،،،،،

tanha20
tanha20
۱۳۹۳/۰۹/۱۶

اگـــــ ـه یـــ ـکی هســـ ـت کـــ ـه بـــ ـ ه فـــکر

خــ ـوشــــــــــــحـــ ـآل کردنــ ــتـــــــــه
ایــ ـن یـــــــــعنی خوشبـــ ـختــــیـــــ !
بـــــ ـه همـــ ـین سادگــــــــــی ... !!!
+5

Arman33
Arman33
۱۳۹۳/۰۹/۱۶

ما چه دیر میفهمیم که زندگی همان روزهایی بود که زود سپری شدنش را آرزو میکردیم !

راميـن
راميـن
۱۳۹۳/۰۹/۱۶

امروز ميتونه روز قشنگي باشه

اگر من

هنر اين را داشته باشم

كه قشنگ زندگي كنم

زيبا ببينم

زيبا نفس بكشم

زيبا صبر كنم

و جز زيبايي در كالبد خاكي اين دنياي فاني نبينم

چون

اعتقاد به زيبايي خدا و آنچه كه خالقش هست

زندگي را زيبا ميكند

روزت قشنگ

-------------------------------------------
صبحتون بخير و شادي و پر از اميد
-------------------------------------------

shayan1360
shayan1360
۱۳۹۳/۰۹/۱۶

همیشه با کسی درد دل کنید که دو چیز داشته باشد یکی “درد” دیگری “دل” !
غیر از این باشد می خندد به تو …

khodaieman1
khodaieman1
۱۳۹۳/۰۹/۱۵

یادش بخیر.... * (( دوران بچگی هامون چه عالمی داشت )) *

شاید ما به سرعت از بچگی مون دور شدیم

کوچیک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم؛
حالا که بزرگیم اما با دل های کوچیک
کاش دلامون به بزرگی بچگی هامون بود

کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
کاش قلب ها در چهره بود

حالا اگه فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمه و ما به همین سکوت دل خوش کرده ایم
اما یک سکوت پر ، خیلی بهتر از فریاد تو خالیست
سکوتی رو که یک نفر بفهمه بهتر از هزار فریادیست که هیچ کس نفهمه
سکوتی که سرشار از ناگفته هاست
ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد داره

دنیا رو ببین !
بچه بودیم بارون همیشه از آسمون می اومد؛
حالا بارون از چشمامون میاد!

بچه که بودیم همه چشم های خیس مون رو می دیدن؛
اما حالا بزرگ که شدیم هیچ کس نمی بینه

بچه که بودیم توی جمع گریه می کردیم؛
ولی الآن که بزرگ شدیم توی خلوت گریه می کنیم

بچه که بودیم راحت دلمون نمی شکست؛
ولی حالا که بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه

بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود؛
حالا که بزرگ شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم

بچه که بودیم همه رو به اندازهء 10 تا دوست داشتیم؛
اما حالا که بزرگ شدیم بعضی ها رو اصلاً دوست نداریم ، بعضی ها رو کم و بعضی ها رو بی نهایت.

بچه که بودیم هرگز قضاوت نمی کردیم ، همه یکسان بودن؛
ولی الان که بزرگ شدیم قضاوت های درست و غلط باعث شده که اندازه دوست داشتن مون هم تغییر کنه.

کاش هنوزم همه رو به اندازهء همون بچگی هامون 10 تا دوست داشتیم.

بچه که بودیم اگه با کسی دعوا می کردیم یک ساعت بعد یادمون می رفت؛
اما الآن که بزرگ شدیم گاهی دعواهامون سال ها یادمون می مونه و آشتی هم نمی کنیم

بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم؛
ولی حالا که بزرگ شدیم حتی 100 تا کلاف نخ هم سرگرم مون نمی کنه

بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن یک چیز کوچیک بود؛
اما الآن که بزرگ شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزهاست

بچه که بودیم درد دل ها رو به ناله ای می گفتیم همه می فهمیدن؛
ولی حالا که بزرگ شدیم درد دل رو به صد زبان میگیم... اما هیچ کس نمی فهمه

بچه که بودیم تو بازی هامون همه ش ادای بزرگترها رو در می آوردیم؛
اما حالا که بزرگ شدیم همه اش تو خیال مون بر می گردیم به بچگی

بچه که بودیم بچه بودیم؛

اما الآن که بزرگ شدیم ، بزرگ که نشدیم هیچ ، دیگه همون بچه هم نیستیم !
ای کاش بزرگی مون هم با همون صفت های خوب و پاک بچگی ادامه می یافت... افسوس...!

khodaieman1
khodaieman1
۱۳۹۳/۰۹/۱۵

khodaieman1 :
: زندگی ات را منوط به بودن و نبودن آدمها نکن..روی پاهای خودت بایست تا تنهایی ات را بیهوده نیابی و هیچکس را بهترینه زندگی ات خطاب نکن...
یادت باشد
آدمها بهترین که خطاب شوند خیالاتی میشوند..هوا برشان میدارد و تورا به هر جهت که بخواهند میبرند...
زندگی ات را که مشروط به دیگران کنی جایی برای کشف خودت باقی نمی گذاری..آدمها که مهم تلقی شوند تغییرت میدهند . آنوقت تو میمانی و یک دوگانگی شخصیت
یادت باشد
کسی بهترینه زندگی ات میشود که خودش بخواهد..مبادا عروسک خیمه شب بازی آلت دست دیگران شوی
مگذار زندگی ات محتاج تأیید گرفتن از دیگران باشد..
با دهن کجی به تنهایی درونی ات،،حفظ ظاهر کن..
از ترس بی کسی به آغوشهای پیش پا افتاده پناه نبر
هر تازه وارد ، رنجی تازه است.
یادت باشد تازه واردها هم از
ترس تنهایی به آغوش تو پناه
می آورند...
دست تنهایی ات را به سمت هیچکس دراز نکن
تا منت هیچ خاطره ی اشتباهی بر سر بی کسی ات نباشد
جهان از چشم تو نخواهد افتاد
مادامی که از چشمهای خودت نیفتاده باشی.!!!

زندگی...زندگی...واقعا زندگی چیه...؟...

زندگی......مثل......یه فنجون قهوه اس...یه فنجون قهوه ی ترک........تلخ تلخ...

برای هر کس به مقداری که باید بنوشه میریزن...و همه ی ما مجبوریم که بنوشیم...اما.....اینکه چطور مینوشیم خیلی چیزها رو مشخص میکنه...:

*بعضیا بیش از حد به طعم و مزش توجه میکنن...به همین خاطر تلخیش خیلی اذیتشون میکنه...

*بعضیا متوجه تلخیش میشن ولی به روی خودشون نمیارن...

*بعضیا با اینکه طعم تلخش رو حس میکنن به بقیه تلقین میکنن که طعمش شیرینه و بهشون امید میدن...

*بعضیا با جار زدن طعمش اون یه ذره شیرینی که برای بقیه باقی مونده هم از بین میبرن...

*بعضیا اونقدر سرشون به اطراف و کاراشون گرمه که نمیفهمن چی خوردن...

*بعضیا اصلا طعمش براشون مهم نیست...فقط میخوان یه جوری تمومش کنن...

*بعضیا از تلخیش لذت میبرن ...اصلا طعم تلخ با مزاجشون سازگاره و براشون لذت بخشه...

*بعضیا میان و نقش شکر رو به عهده میگیرن...باعث میشن که طعمش شیرین بشه و خوردنش لذت بخش باشه...ولی این شیرینی معمولا به حل شدن اون شکر منجر میشه...

*بعضیا به اسم شکر میان ولی وقتی ازشون استفاده میکنی میفهمی نمک بودن...حسابش رو بکن توی قهوه ی ترک نمک هم بریزی...چه زهرماری میشه...

جالب اینجاست که اگر بخوای این فنجون رو بندازی و بشکنی و باقیش رو نخوری باید به یکی جواب بدی...بعد هم سر از یه فر بزرگ در میاری...

ولی یه سوال اینجا باقی میمونه...:

مگه ما این قهوه رو سفارش دادیم که باید تا تهش رو بخوریم...؟.../