دیوار کاربران


mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۳/۱۲/۰۸

مردی در حال مرگ بود..
وقتی که متوجه مرگش شد خدا را با جعبه ای در دست دید.
خدا: وقت رفتنه !
مرد:به این زودی ؟ من نقشه های زیادی داشتم !
خدا: متاسفم ولی وقت رفتنه.
مرد: در جعبه ات چی دارید؟
خدا: متعلقات تو را.
مرد: متعلقات من؟ یعنی همه چیزهای من ؛ لباسهام ، پولهایم و ......
خدا: آنها دیگر مال تو نیستند آنها متعلق به زمین هستند.
مرد: خاطراتم چی؟
خدا: آنها متعلق به زمان هستند.
مرد: خانواده ودوستهایم ؟
خدا: نه ، آنها موقتی بودند.
مرد: زن و بچه هایم ؟
خدا: آنها متعلق به قلبت بود.
مرد: پس وسایل داخل جعبه حتما بدنم هستند!
خدا: نه آن متعلق به گردوغبار هستند.
مرد: پس مطمئنا روحم است!
خدا: اشتباه می کنی، روح تو متعلق به من است.
مرد با اشک در چشمهایش و با ترس زیاد جعبه در دست خدا را گرفت و باز کرد و دید خالی است!
مرد دلشکسته گفت: من هرگز چیزی نداشتم؟
خدا : درسته. تو مالک هیچ چیز نبودی!
مرد: پس من چی داشتم؟
خدا: لحظات زندگی مال تو بود. هرلحظه که زندگی کردی مال تو بود.

زندگی فقط لحظه ها هستند
قدر لحظه ها را بدانیم و
لحظه ها را دوست داشته باشیم.

shadi1357
shadi1357
۱۳۹۳/۱۲/۰۷

من عاجزانه از مسئولین تقاضا دارم ، اینترنت سرار کشور رو به مدت 2 روز قطع کنن ، ما سریع کارای عید و خونه تکونیمون رو انجام بدیم . خدا شاهده اینجوری خیلی سخته ، با دست خیس با این گوشی ها نمیشه کار کرد . مسئولین رسیدگی کنن لدفن .

abd
abd
۱۳۹۳/۱۲/۰۷

پـــــــــــــــرنــــــــــــــــده

http://www.hamkhone.ir/member/73536/blog/view/188938/


shadi1357
shadi1357
۱۳۹۳/۱۲/۰۷

هر روز که از خواب بيدار ميشوم ، مي بينم هنوز امروز است و فردا نيامده است هنوز .
فردا واژه اي بيش نيست ......
هر چه که هست امروز است .......
امروزتان قشنگ ....
امروزتان عاشقانه ....
امروزتان شاد.....
و امروزتان پر از نور خدا....

niloofaraaneh
niloofaraaneh
۱۳۹۳/۱۲/۰۷

مادر که برود نظم خانه بهم میریزد...

علی نجف.....
حسن بقیع.....
حسین کربلا....
زینب دمشق.....
.
.
.
و مهدی را نمیدانم کجا بیابم!!!
اللهم عجل لولیک الفرج

dariushX
dariushX
۱۳۹۳/۱۲/۰۶

شیشه ای میشکند یک نفر

میپرسد که چرا شیشه شکست؟

یک نفر میگوید: شاید این رفع بلاست دیگری

میپرسد شیشه پنجره را باد شکست؟

دل من سخت شکست هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید از خودم میپرسم

" ارزش قلب من" از شیشه پنجره هم کمتر بود؟

shadi1357
shadi1357
۱۳۹۳/۱۲/۰۶

عشقی که تنها با یک نگاه آغاز میشود ، با شناخت سست و سست تر میشود

ولی عشقی که با شناخت آغاز میشود با هر نگاهی عمیق و عمیق تر میشود . . .

mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۳/۱۲/۰۶

خالی‌ام چون باغ بودا، خالی از نیلوفر‌انش
خالی‌ام چون آسمان شب‌زده بی‌اخترانش

خلق، بی‌جان، شهر گورستان و ما در غار پنهان
یأس و تنهایی و من، مانند لوط و دخترانش

پاره پاره مغربم، با من نه خورشیدی نه صبحی
نیمی از آفاقم اما، نیمه‌ی بی‌خاورانش

سرزمین مرگم اینک برکه‌هایش دیدگانم
وین دل طوفانی‌ام دریای خون بی‌کرانش

پیش چشمم شهر را بر سر سیه‌چادر کشیده
روسری‌های عزا از داغ‌دیده مادرانش

عیب از آنان نیست من دل‌مرده‌ام کز هیچ سویی
درنمی‌گیرد مرا افسون شهر و دلبرانش

جنگ‌جوی خسته‌ام بعد از نبردی نابرابر
پیش رویش پشته‌ای از کشته‌ی هم‌سنگرانش

دعوی‌ام عشق است و معجز شعر و پاسخ طعن و تهمت
راست چون پیغمبری رو در روی ناباورانش

shadi1357
shadi1357
۱۳۹۳/۱۲/۰۵

نه تنها زینب از دین یاوری کرد
به همت کاروان را رهبری کرد
به دوران اسارت با یتیمان
نوازشها به مهر مادری کرد
*میلاد الگوی پرستاران و روز پرستار، مبارک باد*

melodi2014
melodi2014
۱۳۹۳/۱۲/۰۵

ای آرزوی اولین گام رسیدن
بر جاده‌های بی‌سرانجام رسیدن

كار جهان جز بر مدار آرزو نیست
با این همه دل‌های ناكام رسیدن

كی می‌شود روشن به رویت چشم من، كی؟
وقت گل نی بود هنگام رسیدن؟

دل در خیال رفتن و من فكر ماندن
او پخته‌ی راه است و من خام رسیدن

بر خامی‌ام نام تمامی می‌گذارم
بر رخوت درماندگی نام رسیدن

هرچه دویدم جاده از من پیش‌تر بود
پیچیده در راه است ابهام رسیدن

از آن كبوترهای بی‌پروا كه رفتند
یك مشت پر جا مانده بر بام رسیدن

ای كال دور از دسترس! ای شعر تازه!
می‌چینمت اما به هنگام رسیدن

قیصر امین پور

+5