بلاگ كاربران
من آن،...
من آن، آهوي سر مستم
گمشده دير خرابات زمانم
هم صداي آن مرغ گريان شبم
ناله بي صداي زنداني شب
من آن، گمشده صحرايم
در پي ليلي به صحرا زده ام
من آن،مست سرمستم!
من آن، ماه شبم
شرمنده آن رخ كه به ماه مي نگرد
من آن، حق حق شبهاي توام
چون لرزشي آرام بر آن لبهايت
من آن، گريه شبهاي توام
از براي دل تو من مي ريزم
من آن، ساقي شبهاي توام
گمشده در مستي تاريكي شبهاي شبم
من بسان آن كشتي نوح مي مانم
درياب مرا كه بي تو من مي شكنم
اكنون همه تن مست و خرابات توام
يك لحظه به اشارت تو من مي ميرم
آن چشم كه يك لحظه به من مي نگرد
آن شعله آتش كه به جانم مي زد
افسوس كه به دنبال جهانت بودم
در پي جهان، در عالم خاري ماندم
در پي جهان همچو ددان مي مانيم
افسوس اذل تا به عدم در خوابيم
جرعه اي از آن شراب نابت ده من
جرعه اي از آن شراب نابت ده من
من از عشق همه پياله ها مي نوشم
از زمين به آسمان پلي خواهم ساخت
تا به عرش كبريائيت پا بنهم
آن همه عشق به آدمي دادي تو
ما بنده جاهل زمانها مانديم
تو خالق نور و آرزوها بودي
ما بنده غافل زمانت بوديم
اي خدا بيا قفل دلم را بشكن
من از اين همه مرده دلان مي ترسم
من را به خانه دلت راهي ده
در اين جهان چو با تو من انسانم
چون غير تو باد من در آن حيرانم
من هميشه عشق تو به جان مي بينم
افسوس به راهت هم چنان گم شده ام
من آن همه سرمست عشقت بودم
با آن همه اشكي كه به خاكش دادم
افسوس كه من در آن فراغت مردم
دو ديده به آسمان به راهت مردم
من ميان آن خوب و بدت حيرانم
بگذار دمي دل بكنم از جانم
شايد كه تو را در خلوت جانم بينم
شايد كه تو را در خلوت جانم بينم
tQ
ما بنده جاهل زمانها مانديم
تو خالق نور و آرزوها بودي
ما بنده غافل زمانت بوديم
اي خدا بيا قفل دلم را بشكن
***********
مررررررسی زیبا بود