توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
دیروزبادسته گلی آمده بودبه دیدنم,بایک نگاه مهربان,همان نگاهی که سالهاآرزویش راداشتم و او ازمن دریغ میکرد,گریه کردوگفت:که دلش برایم تنگ شده است!میخواستم بادستهایم اشکهایش راپاک کنم امانشد...فقط نگاهش کردم...وقتی رفت سنگ قبرم ازاشکهایش خیس شده بود.....
نظرات دیوار ها
نخستین نظر را ایجاد نمایید !