بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    hg

  • تعداد نظرات : 0
  • ارسال شده در : ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
  • نمايش ها : 340

دیروزبادسته گلی آمده بودبه دیدنم,بایک نگاه مهربان,همان نگاهی که سالهاآرزویش راداشتم و او ازمن دریغ میکرد,گریه کردوگفت:که دلش برایم تنگ شده است!میخواستم بادستهایم اشکهایش راپاک کنم امانشد...فقط نگاهش کردم...وقتی رفت سنگ قبرم ازاشکهایش خیس شده بود.....

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !