میدانی چرا برانوش به تو میگه فرشته خدا?

میدانی چرا برانوش به تو میگه فرشته خدا..فرشته مهربون..چون تو تنها دختری بودی که با اینکه کوهی از ثروت وزندگیه اشرافی در خونه ای به زیبایی قصرداشتی....اما با دستهای نازوگرمت دستهای سرده پسری را از پایینه شهرگرفتی....با چشمهای خوشگلت به شلوارولباس و کفشه کهنه اش نگاه نکردی با چشمهای خوشگلت به قلبه پر احساسش نگاه کردی....توبه جیبهای خالی از پولش نگاه نکردی....تو به خونه کوچکشون نگاه نکردی....تو از برانوش ماشین و خونه و شرکت وثروت نخواستی....تو میدانستی برانوش هیچی از ماله دنیا نداره اما گذاشتی این پسر عاشقت باشه واز احساسش به تو بگه....توکاری کردی تا جهنمه زندگی برای برانوش بهشت بشه....با مهربونیهات اتاقه سرد ویخه برانوش را در شبهای سرد و تاریکه زمستون گرم میکردی...به راستی که تو فرشته خدابودی وبهترین لحظاته زندگیه این پسررا رقم زدی....توهمیشه اشکهای این پسره عاشق را پاک میکردی...فرشته خدا عاشقتم....فرشته اسمونی دوستت دارم