توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
مثل شما
- ما با اشک چشممون گلهای باغ را آب دادیم ما به برگ سرخ گل با خون دل گلاب دادیم ما با مرغان سحر ، همدم و هم نفس شدیم ما به شب گم شده ها مژده ی آفتاب دادیم آرزو های به دل مانده گره خورد و گسست بسکه این رشته ی فرسوده را پیچ و تاب دادیم ما تو …
مثل شما
- چه توقعی میشه داشت از آدمیزاد,که بیشتر از 75% وزن بدنش رو " آب " تشکیل میده؟نمیبایست اونهمه روت حساب میکردم.... نباید اونهمه بهت دل میدادم.............
ای کاش با من میماندی
- ای کاش با من می ماندی روزی هزار بار من را به نام می خواندی ای کاش می گشودیم آرام ای کاش جلگه های تنم را آهنگ عاشقانه می دادی آنگاه آن عاشقانه را از بر می خواندی ای کاش...
گندمی تو...
- در زمین بی زمــــانی نا کجا آبادیم شهروند روستای هر چه باد آبادی ام سوی بی سویی،دو خلسه مانده تاژرفای خواب پشت خلوتهاست آری ، پرسه ی اجدادی ام گندمی تو! کشتزاران از تو سرشار طلاست جز به بوی تو نگردد آسیاب بادی ام حس نزدیکی آهو بوده ام با خون دشت در میان حلقه ی آ…
سوگند ناحق
- ساقیا کمتر می امشب از کرم دادی مرا تا سحر پیمانه پر کردی و کم دادی مرا تا شراب آلوده لعلت گفت حرفی از کباب رخصتی بر صید مرغان حرم دادی مرا شام اگر قوت روانم دادی از خون جگر صبح یاقوت روان از جام جم دادی مرا دوش گفتی ماجرای وصل و هجرانت به من هم امید لطف و هم بیم ستم دادی مرا در محبت یک نفس آسایشم حاصل نشد کز پس هر عافیت چندین الم دادی مرا من که در عهدت سر مویی نورزیدم…
آنقدر مَستم...
- آنقدر مستم که از چشمم شراب آید بروناز دل پر حسرتم دود کباب آید برونیار من در نیمه شب ار بی نقاب آید برونزاهد صد ساله از مسجد خراب آید برونصبحدم چون رخ نمودی, شد نماز من قضاسجده کی باشد روا چون آفتاب آید برون؟قطرهی درد دل جامی به دریا اوفتدسینه سوزان، دل کباب، ماهی ز آب آید برون…
مثل شما
- آیا بازم میبینمش؟ هیچوقت بازم پیش میاد که ببینمش یه روزی؟ کجای این دنیا؟ اگر دستم رسد روزی........................................................................
مثل شما
- عشقم,اصفهانی بود.هروقت فرصتی دست میداد میرفتم اصفهان پیشش.تموم این روستورانها رو که گفتین با هم رفته بودیم.یکساله که ندیدمشیکساله که دورم ازشهمه چیزم بود...مرگ را دانم ولی تا کوی دوست/راه اگر نزدیکتر داری بیاقدر اصفهان رو بدونین لطفا...…
شعر
- «دردی اگر داری و همدردی نداری٬ با چاه آن را درمیان بگذار! با چاه! غم روی غم اندوختن دردیست جانکاه!» گفتند این را پیش از این اما نگفتند٬ گر همرهان در چاهت افکندند و رفتند٬ آنگاه دردت را کجا فریاد کن. آه!