متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    یک روز دیگر

  • تعداد نظرات : 4
  • ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۹/۰۴
  • نمايش ها : 227

برای گذران زندگی روزی را شروع کردم بکار کردن چون پدرم دوست میداشت روزهایم از سفید و.رنگی مبدل شدند به سیاه و خاکستری و دودی چون مردم میخواستند شادی از من گریخت لبخند لبانم را ترک گفت چون زن بودن و بر سرکار بودن متناقض بود روزهاست فراموش کرده ام زن هستم و تمام ظرافت های جنسیتم را لابلای کار مردانه ام گم کردم و حال بعد از تمامی این گم کردنها گویی خودم گم شده ام من کجا و دختر  کودکیهایم کو؟ کسی میخندید و میخنداند تا کسی که کودکان فامیل را از او میترسانند مثل اقا پلیسه ! روزی دیگر باید بیاید و مرا پیدا شدنی دگر.

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


liko2536
ارسال پاسخ



زیبا بودو کمی تأمل برانگیز

saz12
ارسال پاسخ
amir_sakett
ارسال پاسخ

جای تامل داشت
ممنون

X_REZA_X
ارسال پاسخ

❺ ღ ®