بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
دستهای پدرم
- تعداد نظرات : 5
- ارسال شده در : ۱۳۹۳/۱۰/۱۲
- نمايش ها : 491
دوران کودکیم در یک خانه 50 متری در جنوب تهران گذشت. پرم بنا بود.
4 برادر و یک خواهر در یک اتق 18 متری .
چون توان گرم کردنش را نداشتیم.
یک چراغ علاء الدین و یک کرسی همه زیرش جا نمیشدیم. بعضی اوقات با یک پتو دو نفر میخابیدیم. سر یک سفره جمع می شدیم . کم میخوردیم ولی کنار هم و با هم.
اسباب بازی نداشتم.
کنار علائالدین یا صدای قاقل کتری روی چراق پدرم روی دو زانو غرق در فکر. با کودکیم نمیفهمیدم که چرا چشم به گل فرش داشت با اون غرور مردانه اش و قوه قهریه پدرانه اش.
دستش ضخمت و گوشتی بود. گفتم که بنا بود. اسباب بازی من دستش بود . و او چشمش یه گل فرش. کف دستش درست زیر انگشتانش چند لکه زرد بود .برایم سوال بود اینها چیست. مثل پوست مرده. پرسیدم. گفت ک پینه است.
آن موقع نفهمیدم که چیست.
پینه: یعنی زحمت. یعنی سختی. یعنی چشم به گل قالی. یعنی بی پولی. یعنی شرمنده بچه و مادر. یعنیییی.....................
پینه یعنی: پول بازحمت و مشقت .
با دست ظریفم و ناخنم سعی کردم پینه را بکنم که پوست دستش نرم شود. ناخن به زیرش انداختم. دردش آمد . یعنی این این درد عمیق تر است از اینکه تو این پینه را بخواهی بکنی.
هوا سرد. صدای زوزه سوختن چراغ علاءالدین.صدای کتری. چشمهای پدر به گل قالی
دستهای من در دست ضمخت و پینه بسته پدر. برای نان حلال
پدر دوستم دارم.با تمام فقر ولی صداقت و مهربانیت.
پدر دوستت دارم.
ممنون زیبابود
مرسی زیبا بود
خیلی زیبا و پر معنا
سلامتی همه پدرای زحمت کش و دستهای پینه بستشون
سلامتی همه بچه هاییی که قدر زحمت پدرونادرشونو میدونن
بسیار زیبا.......
ممنون....
پدر
خیلی عالی
ممنون
بلاگاول مبارک