بلاگ كاربران
یک جایی داشتند فریاد میکشیدند پوشک بچه رایگان؛ ملت هجوم آوردهبودند و داشتند پوشکها را تند و تند بر میداشتند. یک پسر جوان با بیست بسته پوشک در دست آمد سمت دوستش که بیرون جمعیت منتظر بود. دوستش پرسید:
- آخه تو حتی زن نداری، خواهرزاده برادرزادهای هم نداری؛ این همه پوشک بچه میخوای چیکار؟
دوستش که به زور بیست بسته را در دست میفشرد با نگاهی عاقل اندر سفیه گفت:
- طناب مفتی گیر آوردی باید خودت رو دار بزنی
آن سوتر اما مادری ایستاده بود نوزادی در دست و با حسرت به پوشکهایی نگاه میکرد که در چشم به هم زدنی غیب شدند و او که بیشترین نیاز را به آنها داشت، حتی نتوانستهبود به خاطر حفظ جان نوزادش نزدیک جمعیت شود.
این حکایت امروز خیلیهاست که چیزی را نه میخواهند، نه نیاز دارند و نه میتوانند به درستی از آن بهره بگیرند اما چون بقیه دارند به سمتش میدوند و چون رایگان است، با ولع میخواهندش! آخر هم آن موضوع ضایع میشود و هم خودشان در این راه فرصتهای مناسبتر را از دست میدهند و هم مانع از دستیابی دیگرانی شایستهتر به آن موضوع میگردند.
متاسفانه
با سپاس