بلاگ كاربران
دختر . میدونی فردا عمل قلب دارم ؟ پسر .اره عزیز دلم ......
دختر . منتظرم میمونی؟
پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر برمیدارد تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند وگفت منتظرت میمونم عشقم....
دختر . خیلی دوستت دارم....
پسر .عاشقتم عزیزم.....
.
بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت به هوش می امد به ارامی چشم باز کرد ونام پسر را زمزمه کرد وجویای او شد....
پرستار. اروم باش عزیزم تو باید استراحت کنی ....
دختر.ولی اون کجاست؟گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشتو رفت؟
پرستار.در حالی که سرنگ ارامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت.میدونی کی قلبش را به تو هدیه کرده؟
دختر بی درنگ یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد...... اخه چرا؟؟؟؟؟!
چرا کسی به من چیزی نگفته بود....بی امان گریه میکرد.....
پرستار.شوخی کردم بابا!!رفته دستشویی الان میاد
ههههههه ههههه هه خووووووووووب سرکار رفتیدا
هه قیافه هارو نگااااااااااااا
خیلی خوبه که آخر هر قصه ای به خوبی تموم بشه کلاغه هم به خونش برسه....
مرسی
تکراری بود
مرسی
+5
خواهش مي كنم
باحال بود ممنون