دیوار کاربران


mrb62
mrb62
۱۳۹۳/۰۳/۰۱

بزرگی وصیت کرد که برای سلامتی عقلتان هویج بخورید؛

همه خندیدند و کسی ندانست... که عقل همه

در چشمشان است!........

sh30
sh30
۱۳۹۳/۰۲/۲۹

وبلاگ جدید گذاشتم میشه سر بزنید و نظر بدید ممنونم

************************************

http://www.hamkhone.ir/account/blog/edit/116930/

omid1392
omid1392
۱۳۹۳/۰۲/۲۹

شد خارها
گلزار ها
از روی عشقت بارها

omid1392
omid1392
۱۳۹۳/۰۲/۲۹

شد خارها
گلزار ها
از روی عشقت بارها

anisa19
anisa19
۱۳۹۳/۰۲/۲۹

http://www.hamkhone.ir/member/7110/blog … -SIMIN19-/

reyhaneh
reyhaneh
۱۳۹۳/۰۲/۲۸

جوانهای خوشتیپ این دوره و زمونه!!!!

بلاگ جدیدم هست خوشحال میشم ببینی و نظرتو بگی

ممنون دوست خوبم

omid1112
omid1112
۱۳۹۳/۰۲/۲۶

تورا در قلب شعرم میگذارم
به نام عشق آن را می نگارم
تمام حرف من در شعر این بود
تو را تا بی نهایت دوست دارم

omid1112
omid1112
۱۳۹۳/۰۲/۲۶

با استناد به قانون جرایم رابطه ای
شما طبق مصادیق مجرمانه به علت دلبری و ایجاد دلتنگی
محکوم به حبس ابد در قلب اینجانب میباشید
دوران محکومیت شما از هم اکنون آغاز میگردد !

dada1animal
dada1animal
۱۳۹۳/۰۲/۲۶

تنها کسم خدا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آدم ها خودشان دور من جمع شده اند.

جوابش راندادم. آن وقت سرش را نزدیک تر آورد و گفت:

البته تو با این ها فرق می کنی، تو زیرکی و مؤمن.

زیرکی و ایمان آدم را نجات می دهد.

اینها ساده اند و گرسنه، بجای هرچیز فریب می خورند.

از شیطان بدم می آمد.

حرف هایش اما شیرین بود.

گذاشتم که حرف بزند.

او هی گفت و گفت و گفت.

ساعت ها کنار بساطش نشستم.

تااینکه چشمم به جعبه ی عبادت افتادکه لابه لای چیزهای دیگر بود!!!

دور از چشم شیطان آن را برداشتم توی جیبم گذاشتم.

باخودم گفتم: بگذار یک بار هم که شده کسی چیزی ازشیطان بدزدد.

بگذار یک بار هم او فریب بخورد!!!

به خانه آمدم و در کوچک جعبه ی عبادت را باز کردم.

توی آن اما جز غرور چیزی نبود...

جعبه ی عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت.

فریب خورده بودم، فریب...

دستم را روی قلبم گذاشتم، نبود...!

فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته ام.

تمام راه را دویدم،

تمام راه لعنتش کردم، تمام راه خدا،خدا کردم.

می خواستم یقه ی نامردش را بگیرم،

عبادت دروغیش را توی سرش بکوبم، و قلبم راپس بگیرم.

به میدان رسیدم ،شیطان اما نبود.

آن وقت نشستم و های های گریه کردم.

اشک هایم که تمام شد ،بلند شدم...

بلند شدم تا بی‌دلی ام را با خود ببرم!

که صدایی شنیدم!

صدای قلبم را...

و همان جا بی اختیار به سجده افتادم...
داداامید...........

hadi2008jjg
hadi2008jjg
۱۳۹۳/۰۲/۲۶

سلامتی ی نخ سیگارم
که حداقل میدونم قبل من با کسی لب نگرفته
سلامتی دود سیگارم با اینکه کمرنگه ولی ی رنگه سلامتی خود سیگارمبهم یاد داد ته هر سوختنو ساختن زیر پا له شدنه

hadi2008jjg