دیوار کاربران


next
next
۱۳۹۳/۰۵/۱۱

>لیلی زیر درخت انار نشست.درخت انار عاشق شد.گل داد سرخ سرخ.گلها انار شد داغ داغ.هر اناری هزار دانه داشت.دانه ها عاشق بودند.دانه ها توی انار جا نمیشدند.انار کوچک بود.دانه ها ترکیدند.انار ترک برداشت.خون انار روی دست لیلی چکید.لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.مجنون به لیلی اش رسید.خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است.کافی است انار دلت ترک بخورد
>> 
>> 
>> دوستت دارم...
>>دوستت دارم!
>>  دوستت دارم...
>>دیگر ارزشیـــ ندارد...
>>دیگر نمیتوان به این جمله اعتماد کرد...
>>چون عادیــ شده است.راستو و دروغشــ را نمیتوان تشخیص داد.
>>.
>>مسئله اینجا تمام نمشود
>>.مهم ترین نگرانی وقتی است که
>>میخواهی به کسی از ته دل بگویی دوستت دارم
>>میگویی ولی
>>افسوس که مانند ندای چوپان دروغگو به نظر میرسد,
>>با این تفاوت که تو داری چوب چوپان های دروغگویی را میخوری که 
>>ندای دروغشان همه چیز را خراب کرده اند.
>>و افسوس...
>>.
>>.
>>.
>>که حرمت دوستتــــ دارمـــ را شکسته اند..
>> 
>> 
>> 
>> 
>> 
>> 
>>