متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • خدایم وروزهایم

  • خدایم و روزهایم این روزها روزهای خوبی نیست سخت میگذرد و ناتمام میماند ثانیه ها انقدر مشغول شده اند که گذر کردن را از خاطر برده اند و این روزها تنها ثانیه هستند که از من و ما نمیگذرند آری این روزها اصلا روزهای خوبی نیست عزیزانم در بند نزدیکانم در غم و تنها دست ها هستند رو به آسمان و دیگر هیچ چشم ها بر در مانده پاها از راه رانده و دلها در غم مانده اما باز هم دست هایمان کوتاه نمی ایند این روزها حکای…
  • مرا بغل کن..

  • روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن.»زن پرسید: «چه کار کنم؟» و وقتی متوجه حر…