متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


دیگر جوان نمی شوم

نه به وعده ی عشق

و نه به وعده ی چشمان تو

و دیگر به شوق نمی آیم

نه در بازی باد و نه در رقص گیسوان تو.

چه نامرادی تلخی

و دریغا، چه تلخ تلخ فرو می ریزم

با سنگینی این غربت عمیق

در سرزمین اجدادی خویش

و دریغا، چه عطشناک و پریشان پیر می شوم

در بارش این گستره ی تشویش

در خانه ی خورشید ها و خاطره ها



و دیگر جوان نمی شوم

نه به وعده ی این بهاری که آمده است

و نه به وعده ی آن شکوفه های یخ زده!

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


omid63
ارسال پاسخ

زیبا بود

SA00
ارسال پاسخ
saeed1360
ارسال پاسخ

dlaram :
{h}

سپاس

dlaram
ارسال پاسخ