بلاگ كاربران


  • بزرگترین اشتباه آدم‌ها

  • بزرگترین اشتباه آدم‌ها از دلِ بزرگترین دوست‌ داشتن‌هایشان بیرون می‌جهد. از همان چیزهایی که سفت گرفته بودنشان. معمولاً چیزهایی از دست می‌روند که می‌خواهیم هیچگاه از دست نروند. هر چه چیزی را سفت‌تر می‌گیریم خون کمتری به انگشتان می‌رسد و کمی بعد مُشت باز می‌شود…
  • دیگر جوان نمی شوم

  • دیگر جوان نمی شومنه به وعده ی عشقو نه به وعده ی چشمان توو دیگر به شوق نمی آیمنه در بازی باد و نه در رقص گیسوان تو.چه نامرادی تلخیو دریغا، چه تلخ تلخ فرو می ریزمبا سنگینی این غربت عمیقدر سرزمین اجدادی خویشو دریغا، چه عطشناک و پریشان پیر می شومدر بارش این گستره ی تشویشدر خانه ی خورشید ها و خاطره ها…و دیگر جوان نمی شومنه به وعده ی این بهاری که آمده استو نه به وعده ی آن شکوفه های یخ زده!…
  • در غیاب تو ...

  • لازم نیستکوچه های شب راپا به پای باددنبال پنجره ی خانه ی تو بگردم!می دانم نیستیو من این همه شعر رابیهوده به بال قاصدک ها سنجاق کرده ام!لازم نیستسراغت را از پروانه ها بگیرموقتینبودنت رامی توانم از چشم شمعدانی ها بخوانماز پنجره ایکه دیگر به خیابان باز نمی شوداز این بارانکه بی امان می بارد و عاشقانه نیستو از پاییزکه با باغچه ی کوچکماناین همه سر سنگین است!…
  • آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

  • آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرابی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرانوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدیسنگدل این زودتر می خواستی حالا چراعمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیستمن که یک امروز مهمان توام فردا چرانازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایمدیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چراوه که با این عمرهای کوته بی اعتباراین همه غافل شدن از چون منی شیدا چراشور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بودای لب شیرین جو…
  • گنجشک کوچک من باش

  • به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم». و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد. من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم من به خوبی ها نگاه کردم چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست، بزرگ ترین اقرارهاست. من به اقرارهایم نگاه کردم سال بد رفت و من زنده شدم تو لبخندی زدی و من برخاستم دلم می خواهد خوب باشم دلم می خواهد تو باشم و برای همین راست می گویم نگاه کن با من بمان..…
  • ترانه دیدار

  • با تو بودن خوبستو کلام تومثل بوی گل، در تاریکی استمثل بوی گل در تاریکیوسوسه انگیز استبوی پیراهن تومثل بوی دریا، نمناک استمثل باد خنک تابستانمثل تاریکی، خواب انگیز استگفتگو با تومثل گرمای بخاری و نفس های بلند آتشمی برد چشم خیالم راتا بیابان های دورترین خاطره هاکه در آن گنجشکان بر سنبل گندم هااهتزازی دارندکه در آن گل ها با اختر ها رازی دارندنوش خند تومی برد گرگ نگاهم راتا چراگاه چالاک ترین آهو هامی …
  • جنون

  • با این دروغ رنگی درشتکه در میان پلک هایت موج می زندبا این پاهای کشیده و محکمکه یاد مردانگی های رو به انقراض رادر من زنده می کندبا این دهان گوشتی خوش فرمکه به نام کوچک من عادت نکرده اندبا این صدای دو رگه سرخوشکه یک دوستت دارم از آن نمی چکدچه کرده ای با من!؟با من چه کرده ای!؟که بر زمینم می زنی و منهر بار بلند می شومو باز می خواهمت. …
  • دروغ که می گویی

  • دروغ که می گوییچشم هایت پر از پسر بچه می شوددروغ که می گویییک چیزی کنج مردمک اتمهربانی ام را تحریک می کندتا برای پسر بچه های چشم هایتشکلات و پنجره بیاورمتا بی ترس تنبیهشیشه ها را بشکنی بین بازیهیچ می دانستیدروغ که می گوییدرد می گیرد سر هر لبخندمتا تخت باشدخیال تو و بازی هایتکه باورت کرده ام.…
  • دیوانگی بد نیست

  • یوانگی بد نیستبرای یک بار هم که شدهدیوانه تر از من باشو بگذار چنان گم شوم در توچنان گم شوی در منکه یکی دیده شویم از بالاو خدا خیال کندیکی از ما دو نفر را گم کرده استبگذار تعجب کند از حواس پرتی اشو باورش شود زیادی پیر شدهو جهان را به ما بسپارد.ما جهان را به آغاز زمین می بریمو پلنگ ها آهوها را نمی درندو نفت و اتم را حذف می کنیم از خلقتتا این همه جنگ نشود!دیوانگی بد نیستهوس کرده امچنان گیج شوم از توچ…
  • دشت ها نام تو را می گویند

  • دشت ها نام تو را می گویندکوه ها شعر مرا می خوانندکوه باید شد و ماندرود باید شد و رفتدشت باید شد و خوانددر من این جلوه ی اندوه ز چیست؟در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟در من این شعله ی عصیان نیازدر تو دمسردی پاییز که چه؟حرف را باید زددرد را باید گفت.سخن از مهر من و جور تو نیستسخن از تومتلاشی شدن دوستی استو عبث بودن پندار سرورآور مهرآشنایی با شور؟و جدایی با درد؟و نشستن در بهت فراموشییا غرق غرور؟سینه ام آ…