متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    * * *

  • تعداد نظرات : 5
  • ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۷/۰۳
  • نمايش ها : 197

روزی مست گشتم از کوچه ای‏*‏

 

چشم مستم خیره شد به خانه ای‏*‏

 

نرم نرمک رفتم تا کنار پنجره‏*‏

 

تاکه دیدم صحنه ویرانه ای‏*‏

 

  پدری کور و فلک در گوشه ای‏*‏

 

مادری مات مبهوت همچو پروانه ای‏‏*‏

 

پسرک از سوز سرما میزند دندان به لب‏*‏

 

 دختری مشغول عشق خود با بیگانه ای‏*‏

 

بعد از این عهد کردم مست نگذرم از کوچه ای‏*‏

 

 تا نبینم دختری عصمت فروشد بهر خانه ای‏  *** 

 

 

 

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


TOGHYANGAR
ارسال پاسخ

زیبل بود عزیزم زیبا سپاس

amir92
ارسال پاسخ

لایک

danger
ارسال پاسخ

LIKE

amir_sakett
ارسال پاسخ

خیلی تلخ
ممنون

00arminkarimi
ارسال پاسخ

اره والا
به قول شاهین
من روای کسایی ا که از فقر دخترشونو میفروشن