توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
روزی مست گشتم از کوچه ای*
چشم مستم خیره شد به خانه ای*
نرم نرمک رفتم تا کنار پنجره*
تاکه دیدم صحنه ویرانه ای*
پدری کور و فلک در گوشه ای*
مادری مات مبهوت همچو پروانه ای*
پسرک از سوز سرما میزند دندان به لب*
دختری مشغول عشق خود با بیگانه ای*
بعد از این عهد کردم مست نگذرم از کوچه ای*
تا نبینم دختری عصمت فروشد بهر خانه ای ***
نظرات دیوار ها
زیبل بود عزیزم زیبا سپاس
لایک
LIKE
خیلی تلخ
ممنون
اره والا
به قول شاهین
من روای کسایی ا که از فقر دخترشونو میفروشن