متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    marg

  • تعداد نظرات : 0
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۰۶/۰۴
  • نمايش ها : 80

مرگ ديگر افسانه نيست...حیف! ناغافل دستي دراز از تاريک مي شود يکي را مي برد جايی که جايی نيست يکي که عزيز و نزديک است و تا همين ديروز بود زندگي به مرگ گفت چرا آمدن تو رفتن من است ؟ چرا خنده ي تو گريه ي من است ؟ مرگ حرفي نزد زندگي دوباره گفت : من با آمدنم خنده مي آورم و تو گريه من با بودنم زندگي مي بخشم و تو نيستي مرگ ساکت بود زندگي گفت رابطه ي من و تو چه احمقانه است زنده کجا ، گور کجا ؟ دخمه کجا ، نور کجا ؟ غصه کجا ، سور کجا ؟ اما مرگ تنها گوش مي داد

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !