متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    koh

  • تعداد نظرات : 0
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۰۶/۰۴
  • نمايش ها : 61

در انجا بر فراز قله ي كوه ** دو پايم خسته از رنج دويدن**به خود گفتم كه در اين اوج ديگر ** صدايم را خدا خواهد شنيدن**به سوي ابرهاي تيره پر زد** نگاه روشن اميدوارم** ز دل فرياد كردم كه اي خداوند ** من او را دوست دارم دوست دارم** صدايم رفت تا اعماق ظلمت** بهم زد خواب شوم اختران را** غبار الوده و بي تاب كوبيد** در زرين قصر اسمان را** ملائك با هزاران دست كوچك** كلون سخت سنگين را كشيدند** ز توفان صداي بي شكيبم** بخود لرزيده در ابري خزيدند** خدا در خواب رويابار خود بود** به زير پلكها پنهان نگاهش**صدايم رفت و با اندوه ناليد** ميان پرده هاي خوابگاهش** ولي ان پلكهاي نقره الود** دريغا تا سحرگه بسته بودند** سبك چون گوس ماهي هاي ساحل** بروي ديده اش بنشسته بودند**صدا صد بار نوميدانه برخاست**كه عاصي گردد و بر وي بتازد**صدا مي خواست تا با پنجه ي خشم** حرير خواب او را پاره سازد**صدا فرياد ميزد از سر درد**بهم كي ريزد اين خواب طلايي؟**من اينجا تشنه ي يك جرعه ي مهر** تو انجا خفته بر تخت خدايي!!**مگر چندان تواند اوج گيرد** صداي دردمند و محنت و الود؟** چو صبح تازه از ره باز امد** صدايم از صدا ديگر تهي بود**ولي اينجا به سوي اسمانهاست** هنوز اين ديده ي اميدوارم**خدايا اين صدا را مي شناسي؟** من او را دوست دارم دوست دارم...

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !