متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


hamidjoon319
hamidjoon319
۱۳۹۳/۰۳/۰۱

قيمت تو به اندازه خواست توست

اگر خدا را بخواهي

قيمت تو بي نهايت است و اگر دنيا را بخواهي

قيمت تو همان است که خواسته اي



برای شوما

SR13
SR13
۱۳۹۳/۰۳/۰۱

مترسک گفت:ای گندم تو گواه باش،مرا برای ترساندن آفریدند.
اما من عاشق پرنده ای بودم که از ترس من از گرسنگی مرد.

hadi2008jjg
hadi2008jjg
۱۳۹۳/۰۳/۰۱

می خواهم برایت مرهمی باشم ! ... برای آن نگاه خسته ای که می دانم ،... امیدش به لبخندی ست ! می خواهم برایت لبخند باشم ! ... برای آن دلی که از امید ، خالی ست ! می خواهم دست هایت را در دست های آسمان بگذارم ... تا باور کنی آسمان هم ، برای تو آغوش می گشاید ! من تو را مرهمی خواهم بود ، گرچه ... دلــــــــــی دارم ... که نیازمند یک مرهم است

0Arta
0Arta
۱۳۹۳/۰۳/۰۱

یه دوست دارم که دوست داره با دوست تو دوست بشه
تو دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه دوست بشی؟؟

๓คh๓໐໐໓
๓คh๓໐໐໓
۱۳۹۳/۰۳/۰۱

مادر قديم

گويند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره ي من
بيدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شيوه ي راه رفتن آموخت
يک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن اموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه ي گل شکفتن آموخت
پس هستي من ز هستي اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
-------------------------
مادر جديد

گويند مرا چو زاد مادر
روي کاناپه لميدن آموخت
شبها بر ماهواره تا صبح
بنشست و کليپ ديدن آموخت
بر چهره سبوس و ماست ماليد
تا شيوه ي خوشگليدن آموخت
بنمود تتو دو ابروي خويش
تا رسم کمان کشيدن آموخت
هر ماه برفت نزد جراح
آيين چروک چيدن آموخت
دستم بگرفت و برد بازار
همواره طلا خريدن آموخت
با قوم خودش هميشه پيوند
از قوم شوهر بريدن آموخت
آسوده نشست و با اس ام اس
جکهاي خفن چتيدن آموخت
چون سوخت غذاي ما شب و روز
از پيک مدد رسيدن آموخت
پاي تلفن دو ساعت و نيم
گل گفتن و گل شنيدن آموخت