متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - satia

  • جنسیت : زن
  • سن : 32
  • کشور : ایران
  • استان : انتخاب كنيد
  • شهر : انتخاب كنيد
  • فرم بدن : هیکل زیبا
  • اندازه قد : 1.60
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : خاکستری
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : تنها / هرگز نمیخوام ازدواج کنم
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : علوم انسانی
  • درآمد : خوب
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : دانشجو
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : هیچکدام
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : شوخ طبع
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : بی تفاوت
  • فریاد من : bemirad zendegi ba khateratash
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : شهریور
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 43329_head3ppehndxb33uhjvoumjkec9sydg1dyy6ed.jpg
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

9 سال پيش

نکند پنجره ای پشت صلیبم باشد
نکند میکروفونی داخل جیبم باشد
نکند این اس ام اس در جایی ضبط شود
نکند گریه پشت تلفن ضبط شود
نکند شاهد دعوامان در ماشینن
نکند داخل حمام تورا میبیند
نکند اسم تورا با دهنش بخش کند
نکند راز مرا تلوزیون پخش کند
نکند میداند انچه که من میدانم
نکند پس فردا تیتر یکه کیهانم
نکند رخنه کند در دل ایمانم شک
نکند لو بدهم اسم تورا زیر کتک
نکند نامه جعلی مرا پست کنند
نکند این همه بد قلب مرا سست کند
تلخمو حل شده کابوس وجودم در سم
غیر تو از همه ادم ها میترسم
همه دانسته و نادانسته جاسوسن
دستشان حلقه دار هستو تورا میبوسن
کاشکی اخر این سوز بهاری باشد
کاشکی در بغلت راه فراری باشد
کاشکی از همه مخفی بشود این شادی
کاشکی وصل شود عشق تو به ازادی
کاشکی بد نشود اخر این قصه بد
کاشکی باز بخوایبم ولی تا به ابد
نکند رخنه کند در دل ایمانم شک
نکند لو بدهم اسم تورا زیر کتک
نکند نامه جعلی مرا پست کنند
نکند این همه بد قلب مرا سست کند

9 سال پيش

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

باید آدمش پیدا شود!

باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…

شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند

توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!

سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری…

اما بگذار به سن تو برسند!

بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند

غریب است دوست داشتن.

و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست؛

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند

9 سال پيش

دل دیوانه را دیوانه تر کن/مرا از هر دو عالم بی خبر کن
بیا امشب شرابی دیگرم ده ز مینای حقیقت ساغرم ده . چرا رفتی چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
خیالت گر چه عمری یار من بود
امیدت گرچه در پندار من بود

نگفتی ماه ناب امشب چه زیباست ندیدی جانم از غم ناشکیباست
چرا رفتی چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم

بیا امشب شرابی دیگرم ده ز مینای حقیقت ساغرم ده

9 سال پيش

نمیدانی چقدر پاهایم تاول زده اند .... وقتی راه رسیدن به -تو- طولانی است! نه اینکه فکر کنی رویای

دیدنت مرا گم کرده است نه! راه رسیدن به تو در خواب هایم هم طولانیست تو دوری .... به اندازه خدا

و دستم نزدیک.... به اندازه خدا حالا من چگونه برسم به تو؟! و آری راه رسیدن به تو کوتاه هم باشد

من آمدن نتوانم نه اینکه جرات نداشته باشم من با دوریت زنده ام! و تو هر روز دورتر میشوی!

و دورتر شده ای... قسم به فاصله ها هنوز هم دوستت دارم

9 سال پيش

گاهی دلت از سن و سالت می گیرد

میخواهی کودک باشی

کودکی به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد

و آسوده اشک می ریزد

بزرگ که باشی

باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی ...

9 سال پيش

تاکنون دوستی را پیدا نکرده ام که به اندازه ” تنهایی ” شایسته رفاقت باشد . .