دیوار کاربران
amir0271
۱۴۰۲/۰۴/۲۶
raha1374 :
بعد از کلی فکرای بی سرو ته و بعدش یه خواب عصرانه
که بدموقع بخوابی و بدموقع هم بیدار بشی دنیا برات تلخ و ناگوار میشه گوشیم زنگ خورد، و دوستم شروع به صحبت کرد انقدر تلخ بودم که اونم تلخ شد و زود خداحافظی کرد و ترجیح داد چند ساعت دیگه حضوری بیاد و ببینه که من چهم شده؟! همینطور نشسته بودم و منتظر بودم یکی بیاد من رو نجات بده! که یهو یه فکری مثل برق از کلهم پرید؛ کی؟ کی باید بیاد حالت رو خوب کنه دخترِ خوب؟ خب هر کسی مشغول درگیری های ذهنی خودشِ حتی اگه بخواد کاری برات بکنه هم، کی بهتر از خودت حالت رو درک میکنه؟ مخصوصا که اصلا قصد نداری برای کسی مو به مو توضیح بدی چهت شده همینا کافی بود تا بلند شم و کاری برای حالم بکنم یکم برون ریزی و یکم تغذیه مناسب به خورد فکرم دادم و احساس کردم مغزم نو شد من به این فکرای یهو مثل برق از کله رد شونده، که حالِ قبل و بعدش زمین تا آسمون با هم فرق داره میگم: «الهام»، «نگاه خدا»، «روزی» زندگی هامون پر از الهام، نگاه خدا و روزی های این شکلیِ بیدار کننده :) امین |
|
amir0271
۱۴۰۲/۰۴/۲۶
می گویند یک انسان فقط به سه چیز برای شادی واقعی در زندگی نیاز دارد |
|
amir0271
۱۴۰۲/۰۴/۲۶
آرزو میکنم |
|
raha1374
۱۴۰۲/۰۴/۲۶
بعد از کلی فکرای بی سرو ته و بعدش یه خواب عصرانه |
|
خزان
۱۴۰۲/۰۴/۲۵
|
|
raha1374
۱۴۰۲/۰۴/۲۵
امروز از اون روزاست که «نمیتونم» |
|
raha1374
۱۴۰۲/۰۴/۲۳
نیلوفرِ قشنگِ من؛ |
|
dada1animal
۱۴۰۲/۰۴/۲۳
|
|
helya
۱۴۰۲/۰۴/۲۳
|
|
آرش
۱۴۰۲/۰۴/۲۲
|