دیوار کاربران


MM501350
MM501350
۱۳۹۳/۰۴/۰۸

خوشبختی ما در سه جمله است:

تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا...

ولی ما، با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم!

حسرت دیروز، اتلاف امروز، ترس از فردا

MM501350
MM501350
۱۳۹۳/۰۴/۰۷

شادي را هديه کن! حتي به کساني که آن را از تو گرفتند!

عشق بورز! حتي به آنهايي که دلت را شکستند!

دعا کن! حتي براي آنهايي که نفرينت کردند!

و بخند که خدا هنوز آن بالا با توست...

mjavad
mjavad
۱۳۹۳/۰۴/۰۷

عاشق را که برعکس کنی میشود”قشاع”..

دهخدا را میشناسی؟؟ ..

لغت نامه اش را که باز کردم نوشته بود: ..

قشاع:دردی که آدم را از درمان مایوس میکند…!!

Sadeghi2051
Sadeghi2051
۱۳۹۳/۰۴/۰۵

موهایم را تراشیده ام
مویی که دست در آن کشیده نشود بودنش بیهوده است

تنها مانده ام
در روزگاری که شیرینی نیست تا برایش فرهاد شوم
همه تلخند

حالا که نیستی بوسه هایم را نثار دیوار های اتاقم میکنم!
همان دیوارهایی که دستهایت را می چسباندی به آنها و چشم هایت را می
بستی و …
یادت می آید…

ﺗﺎ ﻣﺎﻝِ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺸﯽ ،
ﺑﻘﯿﻪ ؛ ﺗﺎﺯﻩ ﯾﺎﺩﺷﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺘﺖ
ﺩﺍﺭﻥ …

ﺑﻨـﺪﺑﻨــﺪِ ﻭﺟـــﻮﺩﻣـ ﺑـــﻪ ﻟـــﺮﺯﻩ ﺩﺭﻣــــﯽ ﺁﯾـﺪ
ﻭﻗــــﺘﯽ ﺗـــﺼﻮﺭ ﻣﯿﮑﻨﻤـ ﻋﺸﻘـــﻤـ
“ ﻋﺰﯾﺰﻣـ ” ﻫــﺂﯾﺶ ﺭﺁ ﺩﺭ ﮔـــﻮﺵ ﺩﯾﮕـــﺮﯼ ﺯﻣﺰﻣـﻩ ﻣﯽ ﮐـﻨﺪ…

یه روزهایی هست که دلم می خواد بیام پیشت
بشینم و مثل روزای دور دست همو بگیریم
ومن احساس کنم که فقط من تو زندگیت بودم
ولی افسوس نه تو با وفا ماندی و نه من
طاقت این خیانت بی انتهایت…

Sadeghi2051
Sadeghi2051
۱۳۹۳/۰۴/۰۲

روزگاری بود که ، برچسب هایی روی قلب ها می دیدم اما، معنایشان را نمی فهمیدم. دارم فکر می کنم …شاید عشق هم تاریخ مصرف دارد!!!

Sadeghi2051
Sadeghi2051
۱۳۹۳/۰۴/۰۲

وقتی نخواستنت…

آروم بکش کنار …

غم انگیز است اگر تو را نخواهد

مسخره است اگر نفهمی

احمقانه است اگر اصرار کنی . . .

ﭘﺸﺖ ﻫﺮ ﺗﻮﭖ ، ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ

ﭘﺸﺖ ﻫﺮ ﺧﺎﻃﺮﻩ ، ﺍﺷﮑﯽ …

mrb62
mrb62
۱۳۹۳/۰۴/۰۲

خداحافظ گل همواره در یادم!خداحافظ

نگار خوش خط و خالم-پریزادم-خداحافظ

من و تو راهمان از هم جدا-تقدیرمان اینست

تو چون شیرین و من از نسل فرهادم!خداحافظ

اگر چه حتم دارم که مرا از یاد خواهی برد

ولی هرگز نخواهی رفت از یادم،خداحافظ

دگر بعد از تو ای خورشید تابستانی عمرم!

ببارد برف دی در تیر و مردادم،خداحافظ

تو را با لحظه های سبز و شیرینت رها کردم

و خود چون برگ پاییزی که افتادم،خداحافظ

و کاش آن لحظه را هرگز به چشمانم نمی دیدم

نگاهت را-پس از آنکه ندا دادم:خداحافظ

omid1392
omid1392
۱۳۹۳/۰۴/۰۲

می شود لج نکنی پنجره را باز کنی ؟

صبح زیبای مرا با غزل آغاز کنی ؟

آه ای آتش آوار شده روی سرم

به خدا لج بکنی از همه لج باز ترم !

می شود با غزلی از تو بگویم ،امشب ؟

لب و چشمان تو را سخت ببویم امشب ؟

غزلی ساخته ام ، مثل غزل های شما

غزلی مثل در و پنجره ای رو به تو ، وا

غزلی قافیه اش دوست ، ردیفش باران

غزلی ساده تر از ایل و دهاتت ، آسان

راستی از تو و از پنجره هامان چه خبر ؟!

از غزل خواندن و از خاطره هامان چه خبر ؟!

از همان شور دل انگیز که در ایوان ماند ؟

مثنوی های صمیمانه که در دیوان ماند ؟

راستی از من و از خاطره هایم بنویس

از همان حس غریبانه برایم بنویس

راستی مثل قدیم از تب من می گویی ؟

غزل از زمزمه های لب من می گویی ؟

آری آری شب و روز از تب تو می گویم

غزل از زمزمه های لب تو می گویم

از همان زمزمه هایی که پر از نفرینند!

گرچه تلخند ولی از دهنت شیرینند !

آری آری غزل از دوست سرودن زیباست

با خیال لب تو شیفته بودن زیباست !

نام خوبی که شب و روز به لب های منی !

نکند اسم مرا از دل خود خط بزنی ؟

عاشقی پیشه کن از دور مرا باز ببین

نکند مطلع شعر تو نباشم پس از این

من همیشه به تو و عشق تو می اندیشم

چقدر دلهره دارم ، بروی از پیشم

یک سبد بوسه و گل هدیه به لب های تو باد

هر چه رویاست فدای تو و شب های تو باد!

به خدا آمده ام تا تو مرا ناز کنی

صبح زیبای مرا ، با غزل آغاز کنی

در نشد ، از سر دیوار شما می گذرم

به خدا لج بکنی ، از همه لج باز ترم

hamid_love
hamid_love
۱۳۹۳/۰۴/۰۲

وقتی ۱۵ سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم …صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی…

وقتی که ۲۰ سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی

وقتی که ۲۵ سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم .. صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی پیشونیم رو بوسیدی و گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه .

وقتی ۳۰ سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری . .بعد از کارت زود بیا خونه

وقتی ۴۰ ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری تو درسها به بچه مون کمک کنی ..

وقتی که ۵۰ سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی بهم نکاه کردی و خندیدی وقتی ۶۰ سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی …

وقتی که ۷۰ ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که ۵۰ سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود ..

وقتی که ۸۰ سالت شد این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری .. نتونستم چیزی بگم فقط اشک در چشمام جمع شد اون روز بهترین روز زندگی من بود چون تو هم گفتی که منو دوست داری

parham36
parham36
۱۳۹۳/۰۴/۰۱

به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد