دیوار کاربران


Negiiin_2676
Negiiin_2676
۱۳۹۳/۰۳/۱۸

شاید همش اینور و اونور پلاسیم
ولی از اوناش نیستیم ک با همه بلایسم........

abolfazl222
abolfazl222
۱۳۹۳/۰۳/۱۸

eshgh mani abjiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii

niki
niki
۱۳۹۳/۰۳/۱۷

niki :
سلام

سلام

niki
niki
۱۳۹۳/۰۳/۱۷

niki :
سلام

سلام

niki
niki
۱۳۹۳/۰۳/۱۷

niki :
سلام

سلام

mahrad
mahrad
۱۳۹۳/۰۳/۱۷

سلام

mahrad
mahrad
۱۳۹۳/۰۳/۱۷

سلام

sarakhanum
sarakhanum
۱۳۹۳/۰۳/۱۷

این است واقعه تلخ روزگار:

زمستانی سرد کلاغ لانه و غذا نداشت.برای جوجهایش پرهای خود را میکند و برایشان لانه میساخت.و گوشت بدن خود را میکند و میداد به جوجه هایش.زمستان تمام شد کلاغ مرد اما بچه هایش نجات پیدا کردند و گفتند:

اخی خوب شد مرد.راحت شدیم از این همه غذای تکراری...

aaahmaddd
aaahmaddd
۱۳۹۳/۰۳/۱۷

گـفـتـی: بــازی بــُرد و بـاخــت دارد...
ولـــی...
زبـانــم بـنـد آمــد بـگـویـم:
کـه مــن بـازی نـکـردم؛
مــن بـا تــو زنـدگـی کـردم!!!

niki
niki
۱۳۹۳/۰۳/۱۷

زندگی یعنی چه
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی، فهم نفهمیدن هاست

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد

قدر این خاطره را دریابیم.