دیوار کاربران


ARSHIYA1995
ARSHIYA1995
۱۳۹۳/۰۱/۲۹

دلتنگی یعنی : دقیقه به دقیقه گوشیتو چک کنی و وانمود کنی داری ساعتتو می بینی..

๓คh๓໐໐໓
๓คh๓໐໐໓
۱۳۹۳/۰۱/۲۹

انسان های احساسی را باید قرنطینه کرد!

باید بردشان دورِ دور
دورشان را بلندترین حصار دنیا کشید
انسان های احساسی را ...
می دانی
خراب می کنند دنیا را
نمی گذارند آدمک ها راه خودشان را بروند
نمی گذارند دنیا یخ ببندد
نمی گذارند ...
انسان های احساسی را باید قرنطینه کرد!
اگر جایی برایشان اندیشیدی
مرا هم سوار کن !

hadi2008jjg
hadi2008jjg
۱۳۹۳/۰۱/۲۷

يه رفــــــــيق دارم ;.........

............."اسمش خــــــــداس"............

بحثــــــــ سش از همه جداس..............

تــــــــا اون پشتـــ ــــمه...............

بيخيال مخاطب خــــــــاص..............!..........

آره بيخيال هر چي مخاطب خاص......

عشقم فقط خداست.........

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۳/۰۱/۲۶

جاده های زندگی را خدا هموار می کند ...

کار ما فقط برداشتن سنگ ریزه هاست...

********************

بلاگ جدیدم : حرفهای آرامش بخش خدا به بنده اش

http://www.hamkhone.ir/member/592/blog/view/103899/

ممنون میشم بخونید و نظر بدید دوست عزیز

peyman6969
peyman6969
۱۳۹۳/۰۱/۲۶

برای آدما باید مثل قسمتِ سردِ بالش باشـی !

سرد که باشی دوست دارن . . .



+++5+++

mrb62
mrb62
۱۳۹۳/۰۱/۲۶

برایت نامه از دل می نویسم

زدرد ، آهسته ، با شوق ، نرم نرمك

ببین : با جوهر خون می نویسم

زدل گفتم:چه زیبا گشت نامه

به من تبریك گفت

آهسته ، خامه

بنام خالق شیرین و فرهاد

خدای عشق

معبود پری زاد

سلام ::::::

سلام آغاز عشقی برترین است

سلام :::::::::

زیباترین تعبیر این است

سلام ای دوست

ای عاشق ترینم

سلام ای بهترینم بهترینم

چه زیبا نقش تو ترسیم كردم

سلامی از سر احساس پاكم ، سلامی رنگ خورشید جنس مهتاب ، برایت با ادب تقدیم كردم

Cuteboy
Cuteboy
۱۳۹۳/۰۱/۲۴

من هرموقه میرم دسشویی عمومی،از اون یارویی که دم در میشینه پول میگیره میپرسم،،
.
.
.
.
.
.
.
.
..کارت خوان پارسیان دارید یا نه،اگه نداشته باشه نمیرم جیش کنم شوخی که نیست،قضیه ی سفر به دور دنیاست

+5

bahar921
bahar921
۱۳۹۳/۰۱/۲۴

Zohre19 :
شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم
در آن یک شب خدایا من عجایب کارها کردم

جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی
ز خاک عالم کهنه جهانی نو بنا کردم

کشیدم بر زمین از عرش، دنیادار سابق را
سخن واضح تر و بهتر بگویم کودتا کردم

خدا را بنده ی خود کرده خود گشتم خدای او
خدایی با تسلط هم به ارض و هم سما کردم

میان آب شستم سهر به سهر برنامه پیشین
هر آن چیزی که از اول بود نابود و فنا کردم

نمودم هم بهشت و هم جهنم هردو را معدوم
کشیدم پیش نقد و نسیه، بازی را رها کردم

نمازو روزه را تعطیل کردم، کعبه را بستم
حساب بندگی را از ریاکاری جدا کردم

امام و قطب و پیغمبر نکردم در جهان منصوب
خدایی بر زمین و بر زمان بی کدخدا کردم

نکردم خلق ، ملا و فقید و زاهد و صوفی
نه تعیین بهر مردم مقتدا و پیشوا کردم

شدم خود عهده دار پیشوایی در همه عالم
به تیپا پیشوایان را به دور از پیش پا کردم

بدون اسقف و پاپ و کشیش و مفتی اعظم
خلایق را به امر حق شناسی آشنا کردم

نه آوردم به دنیا روضه خوان و مرشد و رمال
نه کس را مفتخور و هرزه و لات و گدا کردم

نمودم خلق را آسوده از شر ریاکاران
به قدرت در جهان خلع ید از اهل ریا کردم

ندادم فرصت مردم فریبی بر عباپوشان
نخواهم گفت آن کاری که با اهل ریا کردم

به جای مردم نادان نمودم خلق گاو و خر
میان خلق آنان را پی خدمت رها کردم

مقدر داشتم خالی ز منت، رزق مردم را
نه شرطی در نماز و روزه و ذکر و دعا کردم

نکردم پشت سر هم بندگان لخت و عور ایجاد
به مشتی بندگان آْبرومند اکتفا کردم

هر آنکس را که میدانستم از اول بود فاسد
نکردم خلق و عالم را بری از هر جفا کردم

به جای جنس تازی آفریدم مردم دل پاک
قلوب مردمان را مرکز مهر ووفا کردم

سری داشت کو بر سر فکر استثمار کوبیدم
دگر قانون استثمار را زیر پا کردم

رجال خائن و مزدور را در آتش افکندم
سپس خاکستر اجسادشان را بر هوا کردم

نه جمعی را برون از حد بدادم ثروت و مکنت
نه جمعی را به درد بی نوایی مبتلا کردم

نه یک بی آبرویی را هزار گنج بخشیدم
نه بر یک آبرومندی دوصد ظلم و جفا کردم

نکردم هیچ فردی را قرین محنت و خواری
گرفتاران محنت را رها از تنگنا کردم

به جای آنکه مردم گذارم در غم و ذلت
گره از کارهای مردم غم دیده وا کردم

به جای آنکه بخشم خلق را امراض گوناگون
به الطاف خدایی درد مردم را دوا کردم

جهانی ساختم پر عدل و داد و خالی از تبعیض
تمام بندگان خویش را از خود رضا کردم

نگویندم که تاریکی به کفشت هست از اول
نکردم خلق شیطان را عجب کاری به جا کردم

چو میدانستم از اول که در آخر چه خواهد شد
نشستم فکر کار انتها را ابتدا کردم

نکردم اشتباهی چون خدای فعلی عالم
خلاصه هرچه کردم خدمت و مهر و صفا کردم

زمن سر زد هزاران کار دیگر تا سحر لیکن
چو از خود بی خود بودم ندانسته چه ها کردم

سحر چون گشت از مستی شدم هوشیار
خدایا در پناه می جسارت بر خدا کردم

شدم بار دگر یک بنده درگاه او گفتم
خداوندا نفهمیدم خطا کردم ....

ziiiiba boood

peyman6969
peyman6969
۱۳۹۳/۰۱/۲۴

یه سوتی دادم شاهکار…
یه بار مامانم گفت :این لباس رو بندازم دور؟ برات تنگ شده.
منم اومدم بگم لاغر شدم واسم گشاد شده اندازم میشه.
گفتم گشاد شدم اندازم میشه.

mrb62
mrb62
۱۳۹۳/۰۱/۲۴

زیر یکی از چشمانــــــــــم را

کبود کـــــــــرده

مشتـــــــــــ بزرگ روزگــــــــــار . . . !