دیوار کاربران


○•shadow•○
○•shadow•○
۱۳۹۲/۰۴/۱۲

פֿـیـلـے ســפֿــتـــہ

بــاهاش آפֿـــریــטּ قـــرارو بـــذارے

تـــا بـعــבش از هــــم جُدا شـیـב

تــو با بـــغـــض صـــحــبــت ڪنــے

امّـا اوטּ گـــوشــیــش هـــر چنـב

بیاבSMS دقیـــقہ
و
SMSمــوقع פֿـــونـבטּ

هـــے همــونجورے بــפֿـنـבه ڪه تــو בوس בارے

ALi_213
ALi_213
۱۳۹۲/۰۴/۱۲

http://www.hamkhone.ir/member/2423/blog/view/35003/

http://www.hamkhone.ir/member/2423/blog/view/35004/

mohsendostan
mohsendostan
۱۳۹۲/۰۴/۱۲

کجــای فــال حـافـظـ نـشستــه ای؟
کـه هــر چـه میگیــرمت …
نمی آیی …!!!

ALi_213
ALi_213
۱۳۹۲/۰۴/۱۲

http://www.hamkhone.ir/member/2423/blog/view/34892/

Mohamad73
Mohamad73
۱۳۹۲/۰۴/۱۱

✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤☆♡★♡✯❤✯❤☆♡★♡✯❤★♡✯❤

............................................

ﺻﺪﺍﯾـش ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺳﻌـتـــِ ﺣﺴﺮتــــِ ﺩﯾﺪنـــش ﺩﻭﺳـتــــــ ﺩﺍﺭﻡ

ﺑﺎ ﺁﺭﺯﻭے ﺩﯾـــﺪَﻧـَش ، ﻧـَﺪﯾــﺪَﻧَـش ﺭﺍ ﺗـَﺤـَﻤـــٌُــﻞ مـﮯ کـــنـــَم

............................................

❧❣ دِلــِ دیوونـــﮧ ❧❣

http://www.hamkhone.ir/member/1785/blog/view/34822/

❧❣ دِلــِ دیوونـــﮧ ❧❣

omidvaram bloge khoobi shode bashe



ᄽᄽᄽධღ ❺✦ ღධᄿᄿᄿ
▁▔▁▔◥ⓜ.ⓖⓗ◤▔▁▔▁

✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤☆♡★♡✯❤✯❤☆♡★♡✯❤★♡✯❤
9

ALi_213
ALi_213
۱۳۹۲/۰۴/۱۱

http://www.hamkhone.ir/member/2423/blog/view/34810/

mohsendostan
mohsendostan
۱۳۹۲/۰۴/۱۱

می گفتی که طراوت باران من را به خاطرت می آورد

و سخاوتش سرزمین قلبهارا آرام می سازد

اما؛ امروز سیل همه چیز را با خود برد

یاد حرفهای روز آخرت افتادم!

taralovely
taralovely
۱۳۹۲/۰۴/۱۱

دلم پر است…

پر پر ..

آنقدر که گاهی اضافه اش از چشمانم می چکد…

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۴/۱۱

لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو “شام آخر” دچار مشکل بزرگی شد:

می بایست “نیکی” را به شکل "عیسی” و “بدی” را به شکل “یهودا” ،

یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد.

او کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل‌های آرمانی‌اش را پیدا کند.

روزی در یک مراسم همسرایی, تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از جوانان همسرا یافت.

جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح‌هایی برداشت.

سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛

اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.

کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند.

نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را

در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند ,

چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت.

گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند،

دستیاران سرپا نگه‌اش داشتند و

در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی

که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.

وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود،

چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید،

و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: “من این تابلو را قبلاً دیده ام!”

داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟! گدا گفت: سه سال قبل،

پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم.

موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم ,

زندگی پر از رویایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی بشوم!

“می توان گفت: نیکی و بدی یک چهره دارند ؛

همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند.”

پائولو کوئیلو

ALi_213
ALi_213
۱۳۹۲/۰۴/۱۱

وقتی میگویی دوستت دارم اول روی این جمله فکر کن،

شاید نوری را روشن کنی که خاموش

کردن آن به خاموش کردن او ختم شود...