دیوار کاربران


FARDIN
FARDIN
۱۴۰۰/۰۱/۳۰

این یکیو : )))))))))))))))))))))))

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۲۷

من به خود میبالم که در این گوشه دنیا به امیدی زنده ام که فقط خود

دانم،نه عشق هست نه آرزو چرا که عشق را هوس گرفته و آرزو را

روزگار!!!!!!!!!!!!!!من به خود می بالم که در این گردی اعجاب انگیز به خودم

وابستم،من ساده ام ساده تر از بی رنگی پاکم پاکتر از یکرنگی من

خودمم خود خودم خودمم ،باران سرد که برای حضورت در قصرش باید

حتما اجازه گیری ،نکند که ترک بردارد چینی نازک احساس دلم،به خودم

می بالم که خودم را دوس دارم اندازه دنیا و حصاریست بین من و تو،من

نمیخاهم بفهمم راز بردن را میخاهم بازنده بمانم چرا که بردن در این دیر

با خلافی همراست یا کلک باید زد. من عاشق خوشحالی و شادی و

شورم دوس دارم که همگی شاد بمانیم بدونه گریه بدونه غم و غصه

بدونه دلتنگی...به که گویم که دلم می خواهد آسمان باشیم نه

ابر...کاش سهراب مرا میفهمید تا به جای تاشقایق هست زندگی باید

کرد می گفت تا دل شادی هست زندگی باید کرد چرا که شقایق ها

باختن بازی این دنیا راو چنان له شدن در زیر پای من و تو و احساس و

هوس که دگر جانی برای عاشق شدن نماند .این شقایق های وحشی

ست که تو میبینی نه شقایق های عاشق پس به خیال خود و شعر

سهراب زندگی میکنی و دلخوش از این دیر زمان.

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۰۳

دلم هوای تو را کرده

قلمم را از تو نوشتن پر میکنم

و از دلتنگی برایت می نویسم

به یاد شبی می افتم که از عاشقی گفتیم

دلم می خواهد به سوی تو بیاییم

اما تو را کجا میتوانم پیدا کنم

در دل شبهای سرد و بیقرار

در چشمان یک عاشق همیشه مضطرب

یا در یک واژه سلام ساده

دلم می خواهد برایت نامه بنویسم

تو نامه هایم را بخوانی

و جواب نامه ها را به نشانی غریب دل بفرستی

ای کاش می توانستم تمام تنهاییم را برایت معنا کنم

ای کاش می توانستم همیشه از تو بنویسم

می ترسم از روزی که دیگر نتوانم بنویسم

و دفترم خالی بماند و پر از حرفهای ناگفته

میترسم نتوانم بنویسم و دیگر طپش قلبم شنیده نشود

می ترسم نتوانم بنویسم و نوشته هایم

در سکوتی مبهم بمیرد و شعرهایم به تو هدیه نشود

دوباره شب دوباره این دل بیقرارم

دوباره یاد حرفهای تو که روی دلم نقش بسته

دلم می خواهد همه دیوارها پنجره شوند

تو را درمیان چشمهایم ببینم

دوباره شب دوباره تنهایی و قلمی که

با این همه دلتنگی هم پر نمی شود

دوباره شب دوباره یاد تو که دل بیقرارم را بیدار نگه می دارد

دوباره شب دوباره تنهایی دوباره سکوت

دوباره من و دلتنگی و یک دنیا خاطره....

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۰۳

نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام،
در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام
چقــــدر خسته ام میـــکنــد…!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۰۳

آهسته بیا

چیزی هم ننویس

نظر هم نگذار

همان که بخوانی بس است

من به بی محلی آدمها عادت دارم ...!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۰۳

آنکس که میگفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد

رهگذری بود که روی برگ های پاییزی راه میرفت واین صدای:

خش خش برگ ها.............

همان آوازی بود که من گمان میکردم میگوید:

دوستت دارم...............

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۰۳

ازدست دادن هرانسانی که دوستش می داشتم
آزاردهنده بود.گرچه اکنون متقاعدشده ام که هیچکس
کسی راازدست نمی دهد،زیراهیچ کس مالک کسی
نیست.این تجربه واقعی آزادی است:
داشتن مهمترین وعزیزترین چیزهای عالم بی آنکه
صاحبشان باشی...!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۰۳

ازدست دادن هرانسانی که دوستش می داشتم
آزاردهنده بود.گرچه اکنون متقاعدشده ام که هیچکس
کسی راازدست نمی دهد،زیراهیچ کس مالک کسی
نیست.این تجربه واقعی آزادی است:
داشتن مهمترین وعزیزترین چیزهای عالم بی آنکه
صاحبشان باشی...!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۰۳

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود٬ صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

آن روزهای خوب که دیدیم ٬خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۰۳

سکوتی راکه یک نفر بفهمد،بهترازهزارفریاداست،

که هیچکس نفهمد...

سکوتی که سرشاراز ناگفته هاست،

ناگفته هایی که گفتنش یک دردداردونگفتنش هزاران...