دیوار کاربران


Mohi18
Mohi18
۱۳۹۳/۰۸/۱۲

اسمش آدم است اما تو باور نکن
گاهی کاری می کند که از پس هیچ گرگی بر نمی آید ..!

Ali6320
Ali6320
۱۳۹۳/۰۸/۱۱

بعضـــــﮯ وقتـــ ـ ــا مـجـبـورے تو فضاے بغضتــــــ بـخنـבے...

בلتـــــ بگیرهـ ولـــــے בلـگـیرے نکنـــــے...

شاکـــے بشــے ولـــے شکایتـــــ نکنـــے...

گریـﮧ کنے اما نـבֿارے اشکاتـــــ پیـבا شـטּ...

خیـــ ـ ـــلے چـیـزارو بـبـیـنے ولــے نـבیــבش بـگیـرے...

خیلــے حـرفـارو بـشـنـوے ولی نشنیـבهـ بـگـیـرے!

خیلے ـها בلتـــــو بشکنـטּ ...

و تــــــو فقــــط سکوتـــــ کنــے....

mrb62
mrb62
۱۳۹۳/۰۸/۱۰

دلتنگ که باشی ،

آدم دیگری می‌شوی

خشن‌تر.. عصبی‌تر.. کلافه‌ تر و تلخ‌ تر

و جالبتر اینکه ، با اطرافیان هم کاری نداری

همه اش را نگه میداری و دقیقا سر کسی خالی میکنی ،

که دلـتنگ اش هستی...

8metri16
8metri16
۱۳۹۳/۰۸/۰۶

خدایا

کمکمون کن،کینه ها،کدورتها،زشتی ها،بدی ها رو از دلمون بریزیم بیرون

و بجاش

عشق و محبت و دوستی و صمیمیت بکاریم

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،مهـــــــــــــــربـون بــــــــــاش،،،،،،،،،،،،،،

8metri16
8metri16
۱۳۹۳/۰۸/۰۶

خدایا

هرچی رو میخوای ، هر کسی رو میخوای ازم بگیر

ولی خودتو ازم نگیر...

،،،،،،،،،،،،،،،،،مهـــــــــــــربـــــون بـــــــــــاش،،،،،،،،،،،،

Ali6320
Ali6320
۱۳۹۳/۰۸/۰۱

سفر را دوست دارم ...

اما آنگاه که هم قدم تو باشم

سوی جنگلهای مه گرفته ...

کنار دریای آرامش لحظه های با تو بودن

نم نم باران

و حریق آتشی که ما ساخته ایم از هیزم های خشک

بوی خاک

و صدای گیتار من...

و صدای دوست داشتنی تو

که برایم میخوانی باز

ای الهه ی ناز !.!.!

Ali6320
Ali6320
۱۳۹۳/۰۸/۰۱

در یک رابطه بودن به معنای بوسیدن، قرار گذاشتن یا در دسترس بودن نیست. به معنای بودن با کسی است که شما را به گونه ای خوشحال کند که هیچ کس دیگری نتواند!

8metri16
8metri16
۱۳۹۳/۰۷/۳۰

دروغ های خوشبینانه چنان قدرت درمانی بالایی دارند که اگر پزشکی نتواند آنها را به صورت متقاعد کننده

ای به زبان بیاورد، به درد این شغل نمی خورد.

( برنارد شاو )

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،مهـــــــربـــــــون بــــــــــــــاش،،،،،

Ali6320
Ali6320
۱۳۹۳/۰۶/۲۴

عشق یعنی:

حتی وقتی مثل سگ و گربه به جون هم افتادیم...

شب پیام بدی: آشتی نکردیـما..من بدون تو خوابم نمی بره..!

Ali6320
Ali6320
۱۳۹۳/۰۶/۲۴

سهراب گفتی: چشمها را باید شست… شستم ولی………….!
گفتی: جور دیگر باید دید………… دیدم ولی…………!
گفتی زیر باران باید رفت…. رفتم ولی…..!
او نه چشمهای خیس و شسته ام را…
نه نگاه دیگرم را… هیچ کدام را ندید!!!!!
فقط زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:
دیوانه ی باران ندیده !!!