متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    عشق ......

  • تعداد نظرات : 6
  • ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۱/۱۵
  • نمايش ها : 234

بار اول که دیدمش تو کوچه بود یه لباس گل گلی تنش بود با موهای بلند وخرمایی اومد طرفم وگفت:داداشی؟!

میای باهام بازی کنی ؟ بیا دیگه از چشمای نازش التماس میبارید خیلی کوچیک بودم اما دلم لرزید

همون یه نگاه اول عاشقش شدم سه سال ازش بزرگتر بودم!! قبول کردم وکلی بازی کردیم آخرش گفت: تو بهترین داداش دنیایی...

سال هاگذشت ...هرروز خودم تا مدرسه می بردمش هر روز به عشق دیدنش بیدار میشدم اما اون همیشه میگفت:تو بهترین داداش دنیایی...

داغون میشدم که عشقم منو داداش صدا میزنه ...!!! گذشت وگذشت .... !

شب عروسیش خودم راهیش کردم ماشین خودم هم شد ماشین عروسیش !من رانندشون شدم

خودم اشکاشو پاک میکردم. با چشای گریون بازم گفت: تو بهترین داداش دنیایی ...

گذشت وگذشت ،سالها گذشت...

که تصادف کرد و واسه همیشه رفت باز خودم زیر تابوتشو گرفتم میدونستم اگه بود بازم

میگفت: تو بهترین داداش دنیایی...

رفت ..... واسه همیشه رفت و حتی یه بار هم نتونستم بهش بگم

آخه دیوونه ....! من عاشقتم! من میمیرم واست ! چشات همه دنیامه...

یه شب شوهرش دفتر خاطراتشو آورد. چشاش پر اشک بود دفترو داد و رفت ...!

                              وقتی خوندمش مردم...! نابود شدم!!!

نوشته بود: داداشی ! دوست داشتم ،عاشقت بودم.... اما میترسیدم ....

داداشی، امیدوارم زودتر از تو بمیرم که اینو بخونی! داداشی بهم فش ندیا داداشی ببخش که عاشقتم داداشی !

داداشی همه ارزوم بودی ....

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


hedieh
ارسال پاسخ

خیلی خیلی قشنگ بود مرسی

++++++

hamidj
ارسال پاسخ
ѕнєуɗα
ارسال پاسخ


خیلی زیبا بود...

Raha_408
ارسال پاسخ



هي هي هي

مرسي خيلي گشنگ بود

PiSHiMaLoOoS
ارسال پاسخ
MYRA_AMIR
ارسال پاسخ

زیبا و قشنگ
مرسی