دیوار کاربران


reyhaneh
reyhaneh
۱۳۹۳/۰۱/۲۷

روزی دخترک از مادرش پرسید: 'مامان نژاد انسان ها از کجا اومد؟مادر جواب داد: خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژادانسان ها به وجود اومد.

دو روز بعد دختر همین سوال رو از پدرش پرسید.

پدرش پاسخ داد: 'خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد..'

دخترک که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت:مامان تو گفتی خدا انسان ها روآفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند...من که نمی فهمم!

مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد خانواده ی خودم گفتم و بابات درمورد خانواده ی خودش!

maryam1352
maryam1352
۱۳۹۳/۰۱/۲۷

..شايد سالها بعد...

... در گذر جاده ها ...

...بي تفاوت از کنار هم بگذريم ...

...و ...

...بگوييم ...

...چقد شبيه خاطراتم بود...

... اين غريبه ...

maryam1352
maryam1352
۱۳۹۳/۰۱/۲۷

می بوسم و می گذارم کنار

تمام چیزهایی که ندارم را

دست هایت را

عاشقی ات را

همه را

عادت احمقانه ای ست

چسبیدن به چیزهایی که ندارمشان

maryam1352
maryam1352
۱۳۹۳/۰۱/۲۷

نقاش خوبی نبودم…

اما

این روزها

به لطف تو

انتظار را دیدنی میکشم..!

bagher63
bagher63
۱۳۹۳/۰۱/۲۶

قبول كن بانو

چشمهايت شور است!

هرچه بيشتر مي بينمت

تشنه تر مي شوم!

bagher63
bagher63
۱۳۹۳/۰۱/۲۶

ای دوست قبولم کن وجانم بستان

مستم کن وز هر دو جهانم بستان

با هر چه دلم قرارگیرد بی تو

آتش به من اندر زن و آنم بستان

ای زندگی تن و توانم همه تو

جانی و دلی ای دل و جانم همه تو

تو هستی من شدی ازآنی همه من

من نیست شدم در تو از آنم همه تو

بازآ که تا به خود نیازم بینی

بیداری شبهای درازم بینی

نی نی غلطم که خود فراق تو مرا

کی زنده رها کند که بازم بینی

هر روز دلم در غم تو زارتراست

وز من دل بی رحم تو بی زارتراست

بگذاشتیم ،غم تو نگذاشت مرا

حقا که غمت از تو وفادارتر است

برمن دروصل بسته می دارد دوست

دل رابه عطا شکسته می خواهد دوست

زین پس من و دل شکستگی بردراو

چون دوست، دل شکسته می دارد دوست

خود ممکن آن نیست که بر دادم دل

آن به که بر سودای توبسپارم دل

گر من به غم عشق تو نسپارم دل

دل را چه کنم بهر چی می دارم دل

درعشق تو هرحیله که کردم هیچ است

هرخون جگرکه بی توخوردم هیچ است

از درد تو هیچ روی درمانم نیست

درمان که کند مرا که دردم هیچ است

من بودم ودوش آن بت بنده نواز

از من همه لابه بود و از وی همه ناز

شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید

شب را چه گنه حدیث ما بود دراز

دل تنگم و دیدار تو درمان من است

بی رنگ رخت زمانه زندان من است

بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی

آنچه کز غم هجران تو بر جان من است

ای نور دل و دیده و جانم چونی

وی آرزوی هر دو جهانم چونی

من بی لب لعل تو چنانم که مپرس

تو بی رخ زرد من ندانم چونی

افغان کردم برآن فغانم می سوخت

خامش کردم چون خامشانم می سوخت

از جمله کرانها برون کرد مرا

رفتم به میانی، در میانم می سوخت

من درد تو را زدست آسان ندهم

دل برنکنم زدوست تا جان ندهم

از دوست به یادگار دردی دارم

که آن درد به صد هزار درمان ندهم

در عشق توام نصیحت و پند چه سود

زهرآب چشیده ام مرا قند چه سود

گویند مرا که بند بر پاش نهید

دیوانه دل است پاي بر بند چه سود

من ذره وخورشید لقایی تو مرا

بیمار غمم عین دوایی تو مرا

بی بال و پر اندر پی تو می پرم

maryam1352
maryam1352
۱۳۹۳/۰۱/۲۶

هر وقت از دست کسی یا چیزی ناراحت شدی

فقط یک لحظه به نبودنش یا نداشتنش فکر کن...!

maryam1352
maryam1352
۱۳۹۳/۰۱/۲۶

بعضی از آدم ها مال تو اند ٫

حتی اگر بذارند بروند، آخرش بر می گردند.

بعضی از آدم ها مال تو نیستند.

حتی اگر هر روز و هر لحظه کنارت باشند،

آخرش می گذارند می روند ٫

گناهم چه بود که مال من نبودی ...

maryam1352
maryam1352
۱۳۹۳/۰۱/۲۶

چَـنـــــدان هـَــم دورنیستی،

فـَقط به انــــدازه ی یک "نمیدانـَـ م" از من فاصِلـــــ ــــ ـه گِرفته ای!!

آری، "نِمیدانم" کـُجایی ..

peyman6969
peyman6969
۱۳۹۳/۰۱/۲۶

گرگ همان گرگ است ، شغال همان شغال
و بین این همه حقیقت تنها آدم است که آدم نیست !