دیوار کاربران


mehdikhabaz
mehdikhabaz
۱۳۹۲/۱۰/۱۲

سلام ممنون از پیغامت من اینجا نمیام امکان ارسال هم ندارم اگه دوست دارید ایدی یاهوتون رو بفرسید
ایدی ومن khersemehraboon57

Ali6320
Ali6320
۱۳۹۲/۰۸/۲۳

از شهر تو رفتیم و ز چشم تو رهیدیم
هر چند در این قوم سر مهر ندیدیم
یک عمر در این باغ گل عاطفه کشتیم
یک بار از این دشت گل مهر نچیدیم
دل باخته بودیم به ایهام وفایی
صد بار جفا دیده و صد طعنه شنیدیم

matiti
matiti
۱۳۹۲/۰۸/۱۳

به یکدیگر مِهر بورزید‌‌ اما از مِهر بَند نسازید

بگذارید که مِهر دریای مواجی باشد در میان دو ساحل روح های شما …

VaMpAYeR
VaMpAYeR
۱۳۹۲/۰۸/۱۳

☂☂☂☂☂☂☂☂بـــــــ☼بـــارانـــــ☂ عــ ـشــق☼
☂☂☂☂☂☂☂ــــــآ☼
☂☂☂☂☂☂ـــــــر☼از خدا می خوام تو زندگیت فقط یه بار تو دو راهی بمونی
☂☂☂☂☂ــــــــآ☼
☂☂☂☂نـــــــــ☼اونم تو بین الحرمین
☂☂☂عـــــــــ☼
☂☂شــــــــ☼که ندونی پیش حسین زانو بزنی یا عباس.
☂قـــــــــــ☼
☂ـــــــــ☼❤ایام عـــــــ❤ــــــزای حسینی تسلـــ❤ـیت باد❤☼
☂بـــــــــ☼
☂☂ـــــــــآ☼از خدا می خوام تو زندگیت فقط یه بار تو دو راهی بمونی
☂☂☂ــــــــر☼
☂☂☂☂ـــــــــآ☼اونم تو بین الحرمین
☂☂☂☂☂نـــــــــ☼
☂☂☂☂☂☂عـــــــــ☼که ندونی پیش حسین زانو بزنی یا عباس.
☂☂☂☂☂☂☂شــــــــ☼
☂☂☂☂☂☂☂☂☂قـــــــ☼بـــارانـــــ☂ عــ ـشــق

matiti
matiti
۱۳۹۲/۰۸/۱۲

می نویسم شعر خود را درمیان دفترم

جای من یادی بماند بعد مرگ پیکرم

من پرستو یی مهاجر برسراین شاخه ام

روز هجرت تاکه آمد لاجرم من می پرم

KinGaMiR
KinGaMiR
۱۳۹۲/۰۸/۰۸

+5+
.
.

hosein12345
hosein12345
۱۳۹۲/۰۸/۰۷

برای دوست داشتن وقت لازم است،
اما برای نفرت
گاهی فقط یک حادثه یا یک ثانیه کافی است

mss110
mss110
۱۳۹۲/۰۸/۰۷

خدایا آلودگی آدمها از حد هشدار

گذشته،دنیا رو چند روز تعطیل

نمی کنی ؟

a2020
a2020
۱۳۹۲/۰۸/۰۶

تومرا مي فهمي ...
من تورا مي خواهم ...
و همين ساده ترين قصه يك انسان است ...
تومرامي خواني ...
من تو را ناب ترين شعر زمان مي دانم ...
و تو هم مي داني...
تا ابد در دل من مي ماني .

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۸/۰۶

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:

مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.

بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد،

بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی،

می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.

ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد،

مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه گفت:

"دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"

دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی‌خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟ "

بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟

و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!

****************************

بلاگ جدیدم : محاسبه سن با شکلات (جالب)

http://www.hamkhone.ir/member/592/blog/view/61181/

دوست گلم ، خوشحال میشم بخونی و نظر بدی * مرسی