بزرگترین اشتباه آدمها از دلِ بزرگترین دوست داشتنهایشان بیرون میجهد. از همان چیزهایی که سفت گرفته بودنشان. معمولاً چیزهایی از دست میروند که میخواهیم هیچگاه از دست نروند. هر چه چیزی را سفتتر میگیریم خون کمتری به انگشتان میرسد و کمی بعد مُشت باز میشود.
"ویلیام فاکنر"
گاهی لازمه چیزی رو که واقعا دوست داری رها کنی تا به اونچه که واقعا لایقش هستی برسی...
Z
شعر ها ي ارسالي زيبا بود
از نگاه زيباي شما نهايت سپاس
- جنسیت : زن
- سن : 38
- کشور : ایران
- استان : فارس
- شهر : شیراز
- فرم بدن : متوسط
- اندازه قد : 1.60
- رنگ مو : قهوه ای روشن
- رنگ چشم : قهوه ای
- تیپ لباس : مد روز
- سيگار : نمیکشم
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : تعامل با همه ی افراد
- زبان : English
- برنامه مورد علاقه : اصلآ تلوزيون نگاه نميكنم
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : دارم
- وضعیت سواد : کارشناسی ارشد
- نوع رشته : علوم ریاضی
- درآمد : خوب
- شغل : انتخاب كنيد
- وضعیت کار : خانه دار
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : هیچکدام
- خدمت : انتخاب كنيد
- شوخ طبعی : شوخ طبع
- درباره من : هزار سال میان جنگل ستاره ها پی تو گشته ام ....
- علایق من : سفر کردن و مطالعه
- ماشین من : 206
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : کلم پلو شیرازی
- ورزش مورد علاقه : شنا
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : رضا بهرام
- فیلم مورد علاقه : فهرست شیندلر
- بازیگر مورد علاقه : هیچکس
- کتاب مورد علاقه : صدسال تنهایی
- حالت من : مهربون
- فریاد من : وقتی زندگی صد دلیل برای گریه کردن به تو نشان می دهد تو هزار دلیل برای خندیدن به او نشان بده.
- اپراتور : همراه اول
- نماد ماه تولد : شهریور
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
بزرگترین اشتباه آدمها از دلِ بزرگترین دوست داشتنهایشان بیرون میجهد. از همان چیزهایی که سفت گرفته بودنشان. معمولاً چیزهایی از دست میروند که میخواهیم هیچگاه از دست نروند. هر چه چیزی را سفتتر میگیریم خون کمتری به انگشتان میرسد و کمی بعد مُشت باز میشود.
"ویلیام فاکنر"
گاهی لازمه چیزی رو که واقعا دوست داری رها کنی تا به اونچه که واقعا لایقش هستی برسی...
Z
شعر ها ي ارسالي زيبا بود
از نگاه زيباي شما نهايت سپاس
من درباره ى تو به آن ها نگفتم
اما تو را ديدهاند كه در چشمانم شنا مى كنى
من درباره ى تو به آن ها نگفتم
اما تو را در كلمات نوشته شدهام ديدهاند
عطر عشق
نمى تواند پنهان بماند…
ای غم!
نمیدانم روز ِرسیدن، روزی ِگام ِکه خواهد بود
اما درین کابوس ِخونآلود
در پیچ و تاب ِاین شب ِبنبست
بنگر چه جانهای گرامی رفتهاند از دست!
دردیست چون خنجر
یا خنجری چون درد
این من که در من
پیوسته میگرید
در من کسی آهسته میگرید
هوشنگ ابتهاج