دیوار کاربران


ƤƛƦӇƛM
ƤƛƦӇƛM
۱۳۹۳/۰۴/۰۱

کودک فقیر به زحمت به شیشه ماشین شاسی بلند حاجی رسید و ملتمسانه گفت:آقا تو رو خدا فقط یه دونه فال بخر..فقط یه دعا بخر...و حاجی چه با بی محلی و بی اعتنایی تسبیح خود را میگرداند و برای ظهور آقا دعا میکند...!
Mr_satan
+5

Maryam1360
Maryam1360
۱۳۹۳/۰۳/۲۶

کسی که دربرابرخدا

زانومیزند میتواند در

مقابل همه ایستادگی کند

MM501350
MM501350
۱۳۹۳/۰۳/۲۵

نباید شیشه را با سنـــــــــگ بازی داد !
نباید مست را در حال ِ مستــــــی . . .
دست ِ قاضـــــــــی داد !
نباید بی تفاوت !
چتر ماتـــــــــــــــــم را . . .
به دست ِ خیــــــــــــــــس باران داد !
کبوترها که جز پرواز ، آزادی نمی خواهند !
نباید در حصار میـــــــــــــله ها
با دانه ی گنــــــدم . . . به او تعلیم مانـــــــــــدن داد

LaMis
LaMis
۱۳۹۳/۰۳/۲۵

آنان كه به بزرگي مي رسند كساني هستند كه شكست برايشان قابل درك نيست.

human252
human252
۱۳۹۳/۰۳/۲۵

خداوندا من با تمام کوچکیم یک چیز از تو بیشتر دارم و آن هم خدای است که من دارم و تو نداری...

hadi0111
hadi0111
۱۳۹۳/۰۳/۲۴

گاه جـــــمـلـه ای از تو
… حـــــمـلـه ای میشود به او !
واژگانت را سازگار کن !

FirePhoenix
FirePhoenix
۱۳۹۳/۰۳/۲۴

http://www.hamkhone.ir/member/28080/blog/view/123841--/
http://www.hamkhone.ir/member/28080/blog/view/123813--/
نظر یادت نره

parham36
parham36
۱۳۹۳/۰۳/۲۴

گاهی...

شنیدن صدای قلب کسی رو که دوسش داری

زیباترین موسیقی دنیاست...!!

mrb62
mrb62
۱۳۹۳/۰۳/۲۴

مانده ایی ولی شکسته و غریب

کس به فکر درد غربت تو نیست

آه ای قناری شکسته بال! این همه سکوت قسمت تو نیست

بوی یک سبد شکوفه میدهد

فصل های آبی نگاه تو.

فصل آشنایی کبوتر است با سکوت چشم بی گناه تو

ای همیشه بی کس ای غریب شهر!

درد من هم از نژاد درد توست

در یک نگاه ساده یک سلام

درد عاشقی که کوچه گرد توست

پلک خسته تو عکس درد را

در میان اشک قاب میکند

دستهای تو خزان سرد را از میان ما جواب میکند

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۳/۰۳/۲۲

اسیـر دردم و تغییـر را نمی دانـم

دلـم گـرفته و تـدبیــر را نمی دانـم

فغان و آه شـرر بار خویش می بینم

جـواب نـالـه ی شبگیـر را نمی دانـم

طبیب درد دلم وعده کرده می آید

دلیـل این همه تاخیـر را نمی دانـم

نفیـر زوزۀ گـرگان گـرفته عـالـم را

زمــان ِ آمـدن ِ شیـر را نمی دانـم

فشـرده در کف نا اهل تیغ می بینـم

قـیام صـاحب شمشیـر را نمی دانـم

میان مصحف وقران مدام می گـردم

نـوشته آیـه و تعبیـر را نمی دانـم

فسـاد و ظلم وتباهی تمـام عـالم را

گـرفته ، من ره ِ تعمیـر را نمی دانـم

طبیب ِ حـاذق ِ آصف تمـام می بیند

منم که نسخه ی تقدیر را نمی دانـم