بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    مادربزرگ

  • تعداد نظرات : 2
  • ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۱/۳۰
  • نمايش ها : 258

بعد سالها داشتم واسه تجدید خاطره با مامان بزرگم منچ بازی می کردم !
۲ دست بردمش دست سوم کُری میخوندم واسش !
من : ننه پیر شدی ، گذشت اون زمون که منُ میبردی !
مامان بزرگم : پیر مادرزنته ، تو بزرگ شدی دیگه نمیتونم کلاه سرت بزارم ، بچگیا خرفت بودی گولت میزدم میبردمت

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


o__O
ارسال پاسخ
Amir_ehsan
ارسال پاسخ

مرسی