متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    خاطره۴

  • تعداد نظرات : 0
  • ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۹/۲۲
  • نمايش ها : 277

داییم میگه:رضا این بابات چن سالشه؟؟ من:42تا! میگه: ههههعییی دنیا ببین من 39سالمه ، ولی موهام سفید داره میشه!! آجیٍ ما بهش میرسه دیگه! میگم: زن دایی که همش هواتو داره! داییم: میشه انقد قارقار نکنی؟؟ حالم بده از دستٍ این زندگی پیر شدم! بابات همه موهاش مشکیٍ! آقا منم اومدم بهش روحیه بدم الکی گفتم: بابا دایی بابام موهاشو رنگ میکنه!! داییم: الهــــــــــی فدا آجی زادم بشم همینو میخواستم بشنوم!! یَــک حالی از بابات بگیرم! حالا اسمٍ هرچی مقدساتٍ بیار بگو دروغ گفتم! قبول نکرد! تو یه جمی بودیم گف: سیــاوش این رنگی که به موهات میزنی چیه مثٍ رنگٍ مو خودت خوابیده تو کفٍ سرت!! بابامم از همه جا بی خبر فک کرد داره دستش میندازه گف: لودانملٍ 8!! حالا داییم داره کلٍ تهـــــرانُ میگرده لودانملٍ 8 پیدا کنه! هر چیم بهش میگم دایی بابام شوخی کرده... کو گوشٍ سمیــــــــــع؟؟ من چی بگم به این 2تا!! فک و فامیلٍ داریــــــــــــم؟؟ جداً فک فامیلٍ؟؟ بابا نخنــــــــــــــــد!

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !