بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

  • تعداد نظرات : 14
  • ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۶/۱۳
  • نمايش ها : 290


IMG11194374
These days ...
 

Very cold ....
 .

.

.

 
And it Khvvvbh ....







به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


↩ᄊªフ¡Ð☯
ارسال پاسخ
victt
ارسال پاسخ

این روزها خیلی بده اصلا

MYRA_AMIR
ارسال پاسخ

مرسیییییییییییی

danger
ارسال پاسخ

ککککککک

Evil13
ارسال پاسخ

nazzzzzzi :
جات تنگه؟؟

اهمیت نداره..جمع بشین جات باز بشه.

ن باو راحتم :-D
راحت باش شمام خوش میگذره

hadel
ارسال پاسخ

زمان های قديم٬ وقتی هنوز راه بشر به زمين باز نشده بود. فضيلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند.

ذکاوت گفت بياييد بازی کنيم. مثل قايم باشک!

ديوانگی فرياد زد: آره قبوله من چشم می زارم!

چون کسی نمی خواست دنبال ديوانگی بگردد٬‌ همه قبول کردند.

ديوانگی چشم هايش را بست و شروع به شمردن کرد: يک٬ ... دو٬ ... سه٬ ... !

همه به دنبال جايی بودند که قايم بشوند.

نظافت خودش را به شاخ ماه آويزان کرد.

خيانت خودش را داخل انبوهی از زباله ها مخفی کرد.

اصالت به ميان ابر ها رفت.

هوس به مرکز زمين راه افتاد.

دروغ که می گفت به اعماق کوير خواهد رفت٬ به اعماق دريا رفت.

طعم داخل يک سيب سرخ قرار گرفت.

حسادت هم رفت داخل يک چاه عميق.

آرام آرام همه قايم شده بودند و

ديوانگی همچنان می شمرد: هفتادو سه٬ هفتادو چهار٬ ...

اما عشق هنوز معطل بود و نمی دانست به کجا برود.

تعجبی هم ندارد. قايم کردن عشق خيلی سخت است.

ديوانگی داشت به عدد ۱۰۰ نزديک می شد٬ که عشق رفت وسط يک دسته گل رز آرام نشت.

ديوانگی فرياد زد: دارم ميام. دارم ميام ...

همان اول کار تنبلی را ديد. تنبلی اصلا تلاش نکرده بود تا قايم شود.

بعد هم نظافت را يافت. خلاصه نوبت به ديگران رسيد. اما از عشق خبری نبود.

ديوانگی ديگر خسته شده بود که حسادت حسوديش گرفت و آرام در گوش او گفت: عشق در آن سوی گل رز مخفی شده است.

ديوانگی با هيجان زيادی يک شاخه گل از درخت کند و آن را با تمام قدرت داخل گل های رز فرو برد.

صدای ناله ای بلند شد.

عشق از داخل شاخه ها بيرون آمد٬ دست هايش را جلوی صورتش گرفته بود و از بين انگشتانش خون می ريخت.

شاخهء درخت٬ چشمان عشق را کور کرده بود.

ديوانگی که خيلی ترسيده بود با شرمندگی گفت

حالا من چی کار کنم؟ چگونه می توانم جبران کنم؟

عشق جواب داد: مهم نيست دوست من٬ تو ديگه نميتونی کاری بکنی٬ فقط ازت خواهش می کنم از اين به بعد يار من باش.

همه جا همراهم باش تا راه را گم نکنم.

و از همان روز تا هميشه عشق و ديوانگی همراه يکديگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند ...

Parsa76
ارسال پاسخ

nazzzzzzi :
و این خیلی خوبه


nazzzzzzi
ارسال پاسخ

Parsa76 :
من این تیکه اخرشو نفهمیدم

" and it khvvvbh "
:|

و این خیلی خوبه

Parsa76
ارسال پاسخ

من این تیکه اخرشو نفهمیدم

" and it khvvvbh "

nazzzzzzi
ارسال پاسخ

Evil13 :
شما ک اینجایی:-؟
قرار نبود بری؟

جات تنگه؟؟

اهمیت نداره..جمع بشین جات باز بشه.

Mr_Black
ارسال پاسخ



ممنون

هوا خوب نی ...

Evil13
ارسال پاسخ

شما ک اینجایی:-؟
قرار نبود بری؟

Mina3301
ارسال پاسخ
hedieh
ارسال پاسخ