دیوار کاربران


mehdi1000
mehdi1000
۱۳۹۲/۱۲/۰۴

برای بعضـــی دردـ هـا نه میتوان گریــــــه کَــرد

نه میتوان فریــــــآد زد

برای بعضـــی دردـها

فقـــط میتوان
نگــــآه کَرد و
بی صـــــدا شکست

sina21
sina21
۱۳۹۲/۱۲/۰۳

پاییز یا زمستان چه تفاوتی دارد؟؟
حضورت صدایت نفس هایت و گرمی دستانت
بهاری میکند سرزمین مرا...
+5+

amir107
amir107
۱۳۹۲/۱۲/۰۲

قهر که می کنید مراقب فاصله ها باشید

بعضی ها همین حوالی منتظر جای خالی برای نشستن می گردند !

ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺁﺩﻡ ﻛﺴﯽ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ،

ﺑﺎﻳﺪ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﻴﺠﺎﻥ ﺑﻴﺎﻳﺪ،

ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﺩﻭ ﻃﺮﻓﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﺭﺯﺵ ﺍﻧﺠﺎﻣﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ،

ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺁﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﻛﻨﺪ،

ﺑﺎﺯﯼ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ !

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۱۲/۰۲

اینجا زمین است ، رسم ادم هایش عجیب است ...

اینجا گم که می شوی به جای ان که دنبالت بگردند

، فراموشت می کنند....

......................

بلاگ جدیدم : یادم باشد ....

http://www.hamkhone.ir/member/592/blog/view/88519/

دوست عزیز ، ممنون میشم ببینی و نظر بدی

bijan
bijan
۱۳۹۲/۱۲/۰۲

سه چیز را با احتیاط بردار : قدم ، قلم ، قسم !
سه چیز را پاک نگه دار : جسم ، لباس ،خیال !
از سه چیز کار بگیر : عقل ، همت ، صبر !
از سه چیز خود را دور نگهدار: افسوس ، فریاد ، نفرین !
سه چیز را آلوده نکن : قلب ، زبان ، چشم !
اما سه چیز را هیچ گاه فراموش نکن : خدا ، مرگ و دوست …

sina21
sina21
۱۳۹۲/۱۲/۰۲

اگه عشقم حقیره اگه جسمم کویره اگه همیشه تنهام
اگه خالیه دستام
برای تو یکی ...
عاشق ترین عاشق دنیام
+5+

↩ᄊªフ¡Ð☯
↩ᄊªフ¡Ð☯
۱۳۹۲/۱۲/۰۲

در این دنیای بزرگ و لیک کوچک

تنها باریک کوچه ی گذر تویی به عشق

و تنها در آغوش توست که می‌توان خفت به مرگ

ای شایسته ترین آوای هستی من …

maryam_113
maryam_113
۱۳۹۲/۱۲/۰۲

به ســلامتــی اون پسری

که

به دختره دست نــزد گفت

:

شــاید مــاله هم نبــاشیم

...

نمــیخوام دســت خورده باشــی

mania1990
mania1990
۱۳۹۲/۱۲/۰۲

من انبوهي از اين بعدازظهرهاي جمعه را
بياد دارم كه در غروب آنها
در خيابان
از تنهايي گريستيم
ما نه آواره بوديم، نه غريب
اما
اين بعدازظهر هاي جمعه پايان و تمامي نداشت
مي گفتند از كودكي به ما كه زمان باز نمي گردد
اما نمي دانم چرا
اين بعد از ظهر هاي جمعه باز مي گشتند!
+++5+++

hadel
hadel
۱۳۹۲/۱۲/۰۱

کــــــجـا !!؟
همـین جــــاسـت آغــوشِ مـن !
که روزی هـــزار بـــار میــخـوانــمت کـه :
بیــــــــــا…
و تـــو ..
هــر بـــار ..
بــا شیطــنتـی تمـــــــام !
صــــدا نــــازک میـکنــــی ..
و بـــاز هـــم مـی پـــرســـی :
کجــــــــــــــــا