بلاگ كاربران


1595642-1fe8787436dabcd0f4364c683dd3786a

حاج آقای کافی نقل می‌کردند: داشتم میرفتم قم، ماشین نبود، ماشین‌های شیراز رو سوار شدیم. یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود، اون موقع هم که روسری سرشون نمی‌کردن!
هی دقیقه‌ای یکبار موهاشو تکون می‌داد و سرشو تکون می‌داد و موهاش می‌خورد تو صورت من. هی بلند می‌شد می‌نشست، هی سر و صدا می‌کرد.
می‌خواست یه جوری جلب توجه عمومی کنه. برگشت، یه مرتبه نگاه کرد به منو خانمم که کنار دست من نشسته (خب چادر سرش بود و پوشیه هم زده بود به صورتش) گفت: آقا اون بقچه چیه گذاشتی کنارت؟ بردار یکی بشینه. نگاه کردم دیدم به خانم ما میگه بقچه! گفتم: این خانم ماست.
گفت: پس چرا اینطوری پیچیدیش؟ همه خندیدند.
گفتم: خدایا کمکمون کن نذار مضحکه اینا بشیم... یهو یه چیزی به ذهنم رسید.
بلند گفتم: آقای راننده! زد رو ترمز. گفتم: این چیه بغل ماشینت؟
گفت: آقاجون، ماشینه! ماشین هم ندیدی تو، آخوند؟!
گفتم: چرا؟! دیدم. ولی این چیه روش کشیدن؟
گفت: چادره روش کشیدن دیگه!
گفتم: خب، چرا چادر روش کشیده؟
گفت: من باید تا شیراز گاز و ترمز کنم، چه می‌دونم! چادر کشیدن کسی سیخونکش نکنه، انگولکش نکنه، خط نندازن روشو ...
گفتم: خب، چرا شما نمی‌کشی رو ماشینت؟
گفت: حاجی جون بشین تو رو قرآن. این ماشین عمومیه کسی چادر روش نمی‌کشه! اون خصوصیه روش چادر کشیدن!
منم زدم رو شونه شوهر این زنه گفتم: این خصوصیه، ما روش چادر کشیدیم
.

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


_janan_
ارسال پاسخ
eli72
ارسال پاسخ

mcccc

mahtab11835
ارسال پاسخ

ممنون از بلاگ زیباتون

Fereshteh
ارسال پاسخ

جالب بود تشکر

AllamToo
ارسال پاسخ

جالب بود ممنون

miladsj
ارسال پاسخ

زیبا بود دوست من
ممنونم
ممنون میشم به بلاگ مت هم سر بزنید

ƤƛƦӇƛM
ارسال پاسخ
erfun18
ارسال پاسخ

سپاس
قشنگ بود ممنون!!

mohammad7374
ارسال پاسخ
Nasrintala19
ارسال پاسخ

ممنون از اینکه اومدین دیدین و نظر گذاشتین دوستان از بقیه هم که میان میبینن خواهش دارم که نظر بزارن

Alireza92
ارسال پاسخ

مرسی جالب انگیزناک بود

samiranice
ارسال پاسخ

مرسییییییی عزیزم جالب بود لااااااااااااااااایک

setayesh_3160
ارسال پاسخ

خیلی جالب بود

ممنون واقعا لذت بردم.

qwer
ارسال پاسخ

جالب بود مرسی