متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    زاهدی گوید

  • تعداد نظرات : 5
  • ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۷/۱۳
  • نمايش ها : 163

زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد .


اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!


دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟


سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا آورده ای ؟ کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟


چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد . گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟
 

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


danger
ارسال پاسخ

LIKE

Zed_kingofdarkness
ارسال پاسخ

Hmmmmmmm

MEr C

mhr
ارسال پاسخ

من را هم سخت تکان داد ببین:

لاییییییییییییییییییییییییییییییییک

samaneh123
ارسال پاسخ

لایییییک
مرسی

sahell2022
ارسال پاسخ