متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    یه زمانی

  • تعداد نظرات : 0
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۱۱/۰۴
  • نمايش ها : 203

یه زمانی اخر کتاب ادبیات چند صفحه بود که اخر سال معلم می گفت موضوع ازاد، هرچی می خواین بنویسید . بیشتر بچه ها درباره ی خودشون و ارزوهاشون مینوشتن اما من نمیدونستم چی بنویسم همیشه هم سه چهار خط درباره ی شغل اینده م مینوشتم و تمام..
اما حالا اگه بگن هرچی میخوای بنویس اینقدر حرف دارم که میشه کتابش کرد اینقد دلم پره که هزار موضوع برای نوشتن دارم
از اینکه چی بودم و چی شدم.... از نامردی دنیا ... از تنهایی خودم ... از تو ی چشم دیگران ادم خوبی بودن اما متنفر بودن از خودت.... از دلتنگی هر روزه ....از خسته یه گوشه نشستن و زل زدن به یه نقطه... از اینکه خسته م که تظاهر کنم حالم خوبه ....از اینکه دیگه کم اوردم... از گریه های یواشکی.... از خنده های زورکی.... از کسی که براش می میرم و دوستم نداره.... از اینکه عوض شدم و فقط یه اسم ازم مونده... از اینکه زیر بار غصه هام له شدم اما مجبورم که لبخند بزنم...
ازاینکه دنیام شده اتاقم و نگاه کردن به عکساش..... از اینکه عشق چقدر بی رحمه....از تکرار خاطراتی که تلخن اما از ذهنم نمیتونم پاکشون کنم... از روزهای تکراری.....از اینکه اون رفت و بشنوم که پشت سرش چی میگن اما هنوز ازش دفاع کنم و خودش ندونه..... از اینکه بقیه از شنیدن حرفام خسته هستن.... از اینکه ارزو هام یک شبه نابود شدن.... از اینکه توی گذشتم زندگی می کنیم..... از درد هایی که دارم و هیچ وقت قرار نیست که خوب بشن....

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !